از مادر شوهرت بپرس که ایا همچین اتفاقی افتاده یانه؟نزار فکر کنن دور از جونت خری و نفهمیدی..
من اگه جات بودم جرررش میدادم. باید مراقب بچه بود ن اینکه بیخیالش بشه. منم یکبار رفته بودم دکتر، بچه مو گذاشته بودم پایین خونه پدرشوهرم، بهشونم گفتم خودم میام بچه رو ازتون میگیرم میبرمش بالا. ولی تا اینکه رسیدم رفتم بالا تا لباسمو عوض کنمو برم پایین بچه مو بگیرم دختر عموی شوهرم که خودش6 سالش بود بچه مو که تقریبا 2 سالش بود بزور بغلش کرده بود و از پله ها آورد بالا و گذاشت تو اتاق تا من به خودم بیام دیدم بچه ام بدبدو رفت سمت پله ها و😭😭😭😭😭😭😭از 20 تا پله غلت خورد و افتاد من فقط جیغ زدم و بیهوش، بعدش که بهوش اومدم بهم گفتن بچه رو خدا نجات داده کلی با مادر شوهرم بحث کردمو هر چی از دهنم دراومد بهش گفتم. تمام تن و بدن بچه ام کبود شده بود. الان یادش افتادم بدجور بغضم گرفت و حالم خراب شد. 😭😭😭😭😭
ریبا مث هم نوشتیم😂😂دیدم همه گارد گرفتن وای چرا وای چرا نگو خونه ماملنتم بود همینجوری میکردی؟ازاین طرف قضیه نگاه نمیکنن ک اگه ایا خونه مادرش این اتفاق میفتاد شوهذس همینقد ریلکس و اروم رفتار میکرد ک ب خانواده مادر خانومش برنخوره؟والا چتونه شما همش میگین چیزی نگو نه اتفاقا برو بگو گلایه هم بکن چرا نگفتین بهم بچه چندساعته بیقراری میکنه
نمیدونی چیشد کههههه من چیزی نگفتم فقط گفتم دندونش نیست و شکسته و... مادرشوهرمم گفت نمیدونم اومدم خونه شوهرم اومد دید دندون بچه شکسته قیامت شدددد داد و بیداد منم گفتم پایین بوده اینجور شده زنگ زد بهشون اینقدر داد و بیداد کرد که چرا دندون بچمو شکستین و هیچی نمیگین و...ولی خودم اصلا دلم نمیخواست اینجور بشه
هر چی به پدر شوهرم میگفتم مارو از خونش بیرون کنه، قبول نمیکردن، مادرشوهرم بدترین بلاها و سرم آورد، آخر هم بعد هفت سال منو از بچه هام جدا کرد. خدا الهی ازش نگذره. هر چن که هم دخترش و هم عروس دیگه اش هم با بچه طلاق گرفتن و الان داره 4 تا بچه رو تو خونه اش بزرگ میکنه.
