من طبقه بالا مادرشوهرم زندگی میکنم. امروز صبح پسر بیست و یک ماهم رفته بود پایین پیش مادرشوهرم و عمه اش که از جم اومده بود با بچه هاش بازی میکرد من رفتم حموم اومدم.
الان اومدیم بیرون با برادرشوهرم دختر برادرشوهرم تا منو دید گفت زنعمو دندون ابوالفضل بهتر شد؟؟ گفتم چی شده مگه گفت پایین که بودیم افتاده از پله دندونش شکسته و خون اومده و خیلی هم گریه کرده..
الان به مادرشوهرم چی بگم... نگاه کردم دیدم دندون جلویی بچم یکیش نیست و افتاده... هی هم میگفت من نمیفهمیدم چی میگه...
اینقد دلم ازش گرفته و حالم بد شده فقط میخوام گریه کنم. بزور جلو خودمو گرفتم.