بچه ها مامانم از بچگي تهديدم ميكرد كه بدبخت من ي چيزي ازت ميدونم ك اگ بهت بگم ديوونه ميشي
زندگيتم سياه ميشه
الان دو سالع ديگ نميگه
من جرات ندارم برم بپرسم
براي تهديد. نميگفتا كلا مخصوصا عصبي ميشذ ميگف
بنظرتون چي تو بچگيم بوده ك شده راز
ي مدت گفتم شايد پرورشگاه باشم
اما بزرگتر شدم دبدم شبيه مادر و خانوادمم
چيدي ب ذهنم نمبرسه