دیروز که تعطیل بود بادوستای شوهرم رفتیم بیرون شهر، یکی از دوستاش با خانومش بود و دوست دیگش هم که مجرده کلا، اونم بود، دیگه از صب رفتیم با ماشین ما چون اونا ماشین ندارن، من جلو نشستم، اون 3تا عقب.. بچه ها من رفتارم خیلی سنگینه اصلا جلف نیستم یه دونه پسرکوچولوی چند ماه دارم اونم برده بودیم، بعد این دوست شوهرم که مجرده هی میگفت و میخندوند مارو، بعد شوهرم کلا خیلی حواسش به ما نبود درویر آتیش کردن و اینا بود، من بچرو میچرخوندمو با دوستاش همه باهم حرف میزدیم، من ولی همش هوای شوهرمو داشتمو چیزی براش میبردم، چای و خوراکی و اینا..
ما در دو جهان غیر خدا یار نداریم🌿اگر جایی چیزی گفتم ناراحتتون کردم شما به بزرگواری و مهربونی خودتون منو ببخشید لطفا💜👀)بدم میاد وقتی یه جایی نظر میدم ریپلای کنی مخالفم حرف بزنی! اصلا جوابتو نمیدم چون این نظر منه و به تو مربوط نیست😐😂🚶♀️
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
بعد آخر آخر که میخواستیم برسم من تو ماشین بودم، کوچولوهم خواب بود بغلم، شوهرم و دوستش و خانومش رفتن ...
واااا معلومه حسودی کرده
امید دارم به روزی که منم مادر بشم 😍 بعد سه ماه صدای 💓 کوچلووشو بشنوم 😍. بعد ۹ ماه بیاد بغل مامان بابا ش .👣 اخ که من فدای خنده هات بشم مامانی 😣. میشه برای مامان شدنم یه صلوات با دل های پاک تون بفرستید 🙏🏻🙏🏻🙏🏻🌹