این چند روزه خانواده همسرم تو باغ (ما یک سالو خرده ایه عقدیم خونه خودمون نزفتیم هنوز)مشغول بودن و شیره انگور درست میکردن منم ب خاطر همسرم رفتم کمک و این چند روزه اونجا بودم شوهرم یه پسرخاله داره که به همه تیکه میندازه شوخی میکنه کلا ازاین ادماس ک مسخره بازی درمیارن کلا
من کلا زیاد باهاش حرف نمیزنم و صمیمی هم نیستم
ایشون متاهل هم هستن همو تو دیدار های خانوادگی میبینیم
هرسری منو میبینه میگه چقد لاغر شدی !داره برعکس حرف میزنه چون من یه پنج کیلیویی وزن اضافه کردم نه خیلی چاقم نه خیلی لاغر میشه گفت تو پرم
سر سفره میگه تو لاغر شدس زیاد بخوز
هی میپرسه چند کیلویی
هی با وزن من حرفاس مسخزه نیزنه بقیه هم میخندن منم سکوت میکنم لبخند میزنم ولی واقعا دگ ناراحت شدم اینبار
اخه با یه خانوم درمورد وزنش مگ شوخی میکنن
ادم سر سفره غذا میخوره باهاش شوخی میکنن ک لقمه بمونه تو گلوش و خجالت زده شه جلو همه؟
من ب همسرم گفتم برگشت حرفایی ک زد ک اره تو حساسی چقد گیر میدی اون اخلاقشع میگم من ناراحت میشم خجالت زده میشم ولی اخرش باز مقصرشدم من!
گفتم تو بدون بی احترامی و بی ادبی چون من نمیتونم چیزی بهش بگم تو بفهمون بهش ک من ناراحت میشم ک دگ نگه میگ خیلی ناراحت میشی دگ نیا تو جمع خانوادگی من چون ما اینجوزیم بقیه هم اوک ان🙁