یبارم تو عقد بودیم تو اتاق خواب ماه رمضون بود با شوهرم
داشت لباسامو درمیاورد
یدفعه زلزله اومد اینقد ترسیدم نمیتونستم از اتاقم بیرون برم
رفتم شوهرمو بغل کردم بعدش تموم شد سریغ لباس پوشیدم رفتم بیرون
ولی فهمیدن خبریه خیلی خجالت کشیدم شوهرم که اصلا بیرون نیومد صبح زودم رفت خونشون