به دلم ننشست اصلا نتونستم به چشم شوهر نگاش کنم بخاطر همین جواب منفی دادم بهش
من خودمم تو کارخونمون مدیر فروشم
ایشون بعد اینکه من جواب منفی دادم بهش گفت یه مدت نمیاد سر کار ۲ ۳ ماه بود رفته بود ترکیه
مشکل من اینه که بابام دوباره رفته دنبال اون تا بیاد سرکار
ببینین کار خوبی میکنه ؟ میگه هیچ کس مثل اون کار بلد نیست دوستمم هست
من به بابام حق میدم اون پسر مثل دست راست بابام بود تو همه جا دستشو میگرفت حتی بابام افتاد بیمارستان به عنوان همراه پیشش موند دو هفته بعدش هر روز به بابام سر میزد تا خوب بشه واسه باغمون باغبان پیدا مبکرد کارگر کم میشد اون پیدا میکرد خیلی کارای دیگه میکرد
چند ماه پیش بهم پیام داد چرا قبولم نمیکنی چرا اخه