خیلی از انجام کار های خونه بدم میاد یعنی واقعا از انجامشان حالم به هم می خوره
دخترم
داشتم فک می کردم از دواج کنم چی کار کنم
اگه هیچ وقت ازدواج نکنم تنها میشم
از بچگی انجام کاره خونه برام عذاب آور بود
همیشه می گفتم اگه یه روز ازدواج کنم میرم سره کار با پولش خدمتکار میگیرم اگه کل حقوقم بدم به خدمتکار مثل این می مونه که خونه دار بشم اگر هم حقوق ام بیشتر از دستمزد خدمتکار باشه که اتفاقا شوهرم خوش حال میشه بدم سره کار چون اندازه ای که حقوقم بیشتر از پول خدمتکار باشه کمک خرجه خونم یه خانم خونه. دار که کمک خرج خونه نیست
ولی حالا با خودم میگم همه ی که منطق من براشون قابل قبول نیست حتی اگه حقوقم ۱۰ برابر خدمتکار باشه خواهرشوهر و جاری و مادرشوهر و زن داداش و........... همه میزنن تو سرم که خودم کارای خونم نمی کنم یا اینکه چه قدر ول خرجم که خدمتکار گرفتم و این حرفا
در حالی که اگه من درآمدم از حقوق خدمتکار بیشتر باشه کمک خرج خونم یعنی از یه خانم خونه دار هم مفید ترم
ولی منطق من برای بقیه قابل قبول نیست که
همه فقط به پولی نگا می کنن که خرج میشه کاری ندارن در قبالش چه قدر در میاری که
حتی اگه بیشتر از اون چیزی که خرج می کنی در بیاری فقط به پولی که خرج کردی نگا می کنن و محکوم میشی به ولخرجی