2777
2789
عنوان

زندگی من🌟۶

| مشاهده متن کامل بحث + 1665 بازدید | 132 پست

بچه ها فعلا استراحت کنم نمیتونم بنویسم مریضم یخورده😔شمام نظراتتونو بدین اگه تاالان لذت بردین و حستونو نسبت به رابطمون بگین که چجوری هستیم تا ادامشو بزارم وگرنه نمیزارم دیگه قهر میکنم🥺

یه چیزی بهت بگم؟ همین الان برای خودت و عزیزات انجام بده.

من توی همین نی نی سایت با دکتر گلشنی آشنا شدم یه کار خیلی خفن و کاملاً رایگانی دارن که حتماً بهت توصیه می کنم خودت و نزدیکانت برید آنلاین نوبت بگیرید و بدون هزینه انجامش بدید.

تنها جایی که با یه ویزیت آنلاین اختصاصی با متخصص تمام مشکلات بدنت از کمردرد تا قوزپشتی و کف پای صاف و... دقیق بررسی می شه و بهت راهکار می دن کل این مراحل هم بدون هزینه و رایگان.

لینک دریافت نوبت ویزیت آنلاین رایگان

اوهوم من که هروقتم عصبیم مینویسم یا نقاشی میکشم خوب میشم

آره این جوری انرژی منفی تخلیه میشه 

وجا برای آمدن انرژی مثبت و آرزو کردن باز میشه تو این جور مواقع یادت باشه با تصویر سازی چیزی که آرزوش را داری خودت را بهش بیشتر نزدیک کنی 

بچه ها فعلا استراحت کنم نمیتونم بنویسم مریضم یخورده😔شمام نظراتتونو بدین اگه تاالان لذت بردین و حستو ...

آخی استراحت کن اگه حالت بده، هرچند دوست دارم ببینم بقیه اش چی شد، ولی یه اشتباهی کردن باید همون عصر قبل اومدن به مامانت زنگ میزد 

مامانش واطلاع میداد که پدر ومادرت در جریان میبودن، اما جالب بود. 

همه اش به خاطر سر به هوایی خودت قضیه لو رفت جلو بابات 🤦‍♀️😐

هر وقت خوب شدی بنویس 😘

آخی استراحت کن اگه حالت بده، هرچند دوست دارم ببینم بقیه اش چی شد، ولی یه اشتباهی کردن باید همون عصر ...

آره خب اگه نمیفهمیدن رلیم بعد درسم امیدی بود ولی بابام چون رو ازدواج دوست دختر دوست پسر حساسه نمیدونم دلیلشم چیه سرلج افتاده الانم کاری ندارم باهاشون اصلا تا بعد درسم اونموقع ببینیم چیکار میکنیم

آره خب اگه نمیفهمیدن رلیم بعد درسم امیدی بود ولی بابام چون رو ازدواج دوست دختر دوست پسر حساسه نمیدون ...

حتما همین طوره، الان میزارن پای بچگی و کم سن و سال بودنت .، که تا بهشون ثابت نشه تصمیمتون درسته فکر نمی‌کنم اونها هم کوتاه بیان 

حتما همین طوره، الان میزارن پای بچگی و کم سن و سال بودنت .، که تا بهشون ثابت نشه تصمیمتون درسته فکر ...

میگه سنت کمه هنوز ۱۹ایی و بایدم خودت شاغل باشی که دستت تو جیب شوهر نباشه🤦‍♀️

میگه سنت کمه هنوز ۱۹ایی و بایدم خودت شاغل باشی که دستت تو جیب شوهر نباشه🤦‍♀️

درکت میکنم . من تحصیلاتم تموم شده بود بابام گیر میداد بهم همه هم سن سالام. حتی کوچیکتر از من ازدودج کرده بودن 

اما پدرت خیلی صبوریت به خرج داد . وگرنه بابای من بود الان من تو خاک بودم .

داستانتو بنویس از وقتی تو شروع کردی من تو هیچ تاپیکی نمیرم 😂😊😂قهر کنی شب میام به خوابت

تو زندگی بیا شعار ندیم عمل کنیم .  یه دختری هستم با همه چی جنگیدم  تا به اینجا رسیدم بازم میجنگم تا به هدفم برسم واسم دعا کنین تا به هدف هام برسم ممنونم . 
درکت میکنم . من تحصیلاتم تموم شده بود بابام گیر میداد بهم همه هم سن سالام. حتی کوچیکتر از من ازدودج ...

همه دوستامم بخدا میگن میگن خوب نمردی تازه میگن بابات روشنفکره😐🤦‍♀️ ولی شما همو ادامشم نخوندین بفهمین چه کارایی کرد آخه بابام خیلی منو دوس داره نمیتونه که دارو ندارشو بکشه🙁

مامانم که از قبل مامانشو دیده بود سر همون بحث لباسا و رلمو و قضیه رو گرفت که اونوقتم الکی بوده ویا شاید بعد اون رل شدیم مجبور شدن تحمل کنن همه نشستن مامانم رفت چایی بریزه من کنار مامانش نشسته بودم مامانم که چاییو آورد واسه من نذاشت حتی جلو رومم وای نساد شیرینیارم همینطور مامان رلم گفت ببخشید برا الی بشقاب نذاشتی میشه اون بشقابو بدی و گذاشت جلو دستم من که نمیتونستم چیزی بخورم یروزی بود یی غذا سر میکردم ولی استرس نمیذاشت که نشستن حرف زدن شاید باورتون نشه اون شب بابام هرشبکه ای میذاشت راجب ازدواج آسان حرف میزد😂🤦‍♀️ رسیدن به آخر بحث بابا خواست صحبت کنه که من از ترس رفتم تو دستشویی که نشنوم و جلو روشون نباشم اون لحظه بیرون که اومدم دیدم ن بابا الان داره شروع میشه خاک برسرم چیکار کنم مجبور شدم برگردم و بشینم سرجام یهوبلباش گفت که برا دختر خانومتون مزاحم شدیم و اینا یهو بابام تو چشام نگاه کرد یه نیشخند زد و وگفت میدونستم کار خودشو کرد داشتم عصبی میشدم هرچیم میبود نباید کوچیکم میکرد جلوشون یهو گفت دخترم که به من نگفته قصد ازدواج داره یهو گفتم الان میگم وای گند زدم اصلا ایقد حالم بد بود که فقط دفاع میکردم دوباره همون نگاه اولو کرد بعدش گفت درس میخونه و اینا گفتم دیگه نمیخونم بابام گفت مگه وسایلاتو جمع نکردی؟همین الان پاشو برو پس خطبه و اینام نمیخاد دیگه رسما داشتم کلافه میشدم یکم صحبت کردن ولی راضی نمیشد مامانش سفت دستامو گرفته بود که استرسم کم شه آخر بحث رسیدن و رفتن رلم زنگید چیشد زندگی مامانم اینا چحو ایقد زود زنگ زدن بیام دنبالشون با ناراحتی گفتم هیچی گفت ینی چی گفتم نمیدونم الان مامانت اینا میگن برات بادش خوابید کامل همینکه اونا پاشونو بیرون گذاشتن دعواها شروع شدو عمومم باخبر شد🤦‍♀️خونشون کنارمون بودداشتم گریه میکردم که بابام اومد روسرم گفت دستت دردنکنه الی خانوم برام مردی دیگه دختری به اسم تو ندارم من با این شخصیتم خوردم کردی دساا دردنکنه واقعا گفتم دوسش دارم چیکار کنم شما چرا مارو جدا میکنین گفت جی گفتی؟بارآخرته ها اسمشو میاری من این همه سال بزرگت کردم که سنگ یکی دیگه رو به سینه بزنی بمیریم جنازتو رو دوشش نمیدم اصلا منم داد زدم گفتم نده اصلا ولی من دوسش دارم از شدت عصبانیت  بعد ۱۷ ۱۸سال منو کتک زد😔مامانم خودشو انداخت روم که من صدمه نبینم پوستم خیلی حساسه دست بابامم وحشتناک سنگین ماشالله از قد و هیکلش نگم براتون من که دخترشم ازش میترسم بقیه که دیگه چی عرض کنم تو اداره نمیدونم چجو جرئت میکنن پیشش برن😂 دیگه رسما ازخانوادم داشتم متنفر میشدم اون شب دیگه دختر بابایی نبودم کلا هم من نسبت به اون هم اون نسبت به من یه حس دیگه داشتیم منی که یه دست کوچیک از بابام نمیخوردم الان بدنم کبود بود عمومم همش رفته بود بالا منبر و حرف میزدو نصیحت داشتم روانی میشدم یه تنهایی احتیاج داشتم رفتم تو اتاق و درو بستم صداشون میومد هنوز کلا رو مخم بود دیگه به رلم نه زنگ زدم نه پی ام باید یکم از همه دور میموندم جواب زنگاشم نمیدادم فقط یه پی ام دادم حالم بده بعدا باهات حرف میزنم نگرانم نباش  وتمام

عموم میگفت همین تنهایی تو اتاق پدد این جوونارو دراورده باید مدیریت بشن چک بشه گوشیشونو ....

روز بعد شد نرفتم تو پذیرایی دومین روز گشنگیم بود حتی درحد یه میوه کوچیک یا آب

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

کرمم گرفته

panah_08885 | 8 ثانیه پیش
2791
2779
2792