من سال ۸۴عروسی کردم.خواهرم دو سال با من فاصله سنی داره و چند ماه از نامزدی من میگذشت که خواهرم نامزد کرد....خانواده نامزد خواهرم وضع مالی شون بهتر از شوهرم بودن .....چند ماه بعد ما عروسی مفصلی گرفتن واسمون و اومدیم سر خونه زندگیمون .....همه از عروسیمون تعریف میکردن ک هیچی کم و کسر نداشت...ولی خواهرم مرتب میگفت تا ببینی من یه عروسی بگیرم ...هر روز اینو تکرار میکرد میگفت مگه من مثل عروسی تو جشن میگیرم باید صد درجه بهتر باشه...بخدا هیچ وقت بد نخواستم براش ..ولی از بس گفت دیگه کم کم ناراحت میشدم اما هیچی نمی گفتم ...تا این که بعد چند ماه که میخواستن جشن بگیرن واسه عروسی یا همش از فامیلامون فوت میشد یا یه مشکلی پیش می اومد تا این که بالاخره پنج شش تا زن و مرد اومدن بدون سر و صدا و جشن بردنش سر خونه زندگیشون ...میخوام بگم بده آدم تحقیر کنه ...بیشتر مواظب رفتارمون باشیم ...واسه خودمون بد میشه ..... بخدا من هیچ وقت بد برا خواهرم نخواستم ولی آدمیزاد خودش به وجدانش جواب پس میده ..... مطمئن باشیم