سلام بچه ها من واقعا نیاز دارم باکسی درباره این قضیه صحبت کنم دخترمحکمی هستم ولی اولین باربود یکی اینطور شخصیتمو زیرسوال میبرد...دکترم ازمن خوشش اومده بودخودش شماره منوپیداکردو بامن درارتباط بود قصدشم ازدواج بود مثلا قراربود تاچندماه دیگه خانوادهامونو درجریان بزاریم ولی ی دفعه خیلی عوض شد...کلا این رابطه بدون هیچ دلیل منطقی بامحکوم کردن من تموم شدباردیگه که اومد خیلی اخلاقاش بهتراز قبل شده بود تایروز خانومش تو اینستابمن درخواست داد فهمیدم این همه مدت زن داشته خیلی واسم سخته خیلی...همه اینا درصورتیه که مارابطه عاطفی خیلی خوبی داشتیم تموم اون دورانم که عوض میشدکسی جای من بوده...خیلی تواین رابطه بااحساساتم بازی شد هیچ وقت فکرنمیکردم خودم بازیچه دست همچین ادمایی بشم
من آقام،حاضرم شرط ببندم باهاتون اون آقا هزارویک سوتی داده که شما متوجه بشین شاید یه خبرایی باشه در مورد متأهل بودنش،حتی همه جوره بازیت داده ،ولت کرده رفته بعد برگشته وشما ازش استقبال کردین،،،،،،،اگه یه خیاط یا کارگر بود اینقدر بهش فرصت و اجازه بازی دادنتون رو میدادین،،،،بگو کیس خوبی بود منم چشممو عمدا بسته بودم فقط دکتریشو میدیدم و پزای بعد ازدواجو،،،،اون دسته از خانمهایی هم که به آقایون فوش رکیک میدین لازمه بدونین پدر و برادرتون هم آقا هستن،،،پا به پای یه مرد خیانتکار یه زن خیانتکار هم هست که خیانت رخ داده،یا نه میخایین بگین آقایون با اجنه میریزن رو هم،،،شماها بعضیاتون حاضرین زندگی یه زن دیگه رو داغون کنید،خونشو تو شیشه کنین که طلاق بگیره که برین تو خونش و جاش بشینین،حداقل تاپیک های سایت و بخونین ببینین شما خانما بعضیاتون چه بلاهایی سر زندگی هم نمیارین،نصف بیشترتون از مادرشوهر مینالین که آقا نیست،،،،،و در نهایت تمام آقایون دست پرورده مادراشونن،،،بچسبین به پسراتون مرد بود یاد بدین نه تخم سگ بودنو
من و دوستم با سه تا دکتر هم اتاقی بودیم،خداشاهده اینا از یه دختر بچه نازشون بیشتر بود،میگفتن ما فقط درس خوندیم و بس،دیگه هیچی حالیمون نیست،یه دندون پزشک دوتا عمومی،اینا آروم آروم دستشون راه افتاد،زبونشون راه افتاد،که چی؟امروز یه دختره اومده بود سرماخورده بود فلانش کردم،زنه رو الش کردم،پیرزنه رو بلش کردم هرهرکرکر میخندیدن,یعنی سه تا حروم زاده واقعی،سه تا ریقوی بی ناموس،مادر یکیشم از شهرشون ماهی یه وانت وسیله میفرستاد که این ریقوی دست به سیاه و سفید نزنه،،،اینا رو مادرشون تربیت کرده خودتونو میدونین نقش پدر تو تربیت چقدر کمرنگه ،من برم رفیقم کرده،اینا یه شب یکیش گفت یه زن حامله آوردن بیمارستان پسر چقدر خوشگل بود دلم نیومد دستمالیش نکنم،شروع کرد توضیح دادن واسه اون دوتا ،من نمیدونم کی آمپرم رفته بود رو هزار،وقتی داشتن صورتمو آب میزدن به خودم اومدم،ماهیتابه دسته دارو چنان زده بودم تو سرش که قالب سرش شده بود،زنگ زدم خدای غیرت پسر عموم اومد،بقیش مردونیه و دور از ادب
خود شما چی؟ذاتتون چجوریع؟من شوهرم بقدری آروم و مظلومه همه روش قسم میخورن حتی خودم اگه بچشمم نمیدیدم ...
من تو دبیرستان خدا یه لطفی بهم کرد و مزه حضورشو تو زندگیم چشیدم،من اون حسو با هیچی عوض نمیکنم،نه لب به مشروب زدم،نه تریاک،هیچی،شاید بعضی وقتا حتی شیش ماه هفت ماه نمازم نخوندم،ولی همیشه مراقب اون حس بودم و هستم