سلام.لطفا اگر بی جنبه این برید بیرون و درم ببندین بی زحمت:)))))))
امروز خواستم در مورد افرادی صحبت کنم ک خدا رو باور دارن نذر میدن و گریه میکنن ولی در عین حال خیلی مرفه هستن ینی هم ماشین خیلی خوبی دارن هم خونه بالاشهر.راستش این یک دلنوشته ست.جایی رو ندارم حرفامو بزنم.لطفا فقط بخونید و اگر ناراحت شدید دکمه بازگشتو بزنید.
ادامه:همیشه به این جور افراد حسودیم میشد چون هم کار خیر زیاد میکردن و هم اینکه با شکم گرسنه نمیخوابیدن یا از استرس قسطای جهیزیه دخترشون شبا از خواب نمیپرن.خیالشون راحته ی خونه دارن و هرچقدرم وضعیت بد بشه کسی نمیاد از خونه پرتشون کنه بیرون.با ترس اینو ندارن که یوقت بچشون تو مدرسه از گشنگی دل درد بگیره یا اینکه بچشون مجبور بشه کل روزو حمالی کنه.میگفتم خوشبحالشون ک هم دنیارو دارن و هم اخرتو.همه ام دوستشون دارن همیشه ام بستر رشدشون فراهمه.اون دوران از هر چی فقر و بدبختی بود میترسیدم و دوست داشتم وقتی بزرگ میشم ی شوهر پولدار داشته باشم ک همیشه ی حامی داشته باشم ولی وقتی بزرگ شدم فهمیدم نخیرررر ازین خبرا نیست باز با باز کبوتر با کبوتر.
پ.ن:ی سوالی ک ذهنمو درگیر کرده اینه که بنظر شما این افراد با عدالت علی کنار میان؟؟ینی بنظرتون حاضرت ی دهم حقوقشونو بگیرن ولی عدالت برقرار بشه؟؟من ک فکر نمیکنم!!!!!!