به تو از دور سلام از طرف وصله ی ناجور سلام💔🙇😔
حسین# جانم دلتنگتممم
لحظه ی آخر یادته؟ ایستادم رو ب روت گفتم آقا جان بعد 7 روز ک مهمان خونت بودم دارم برمیگردم ب شهرم منو فراموش نکنی گفتم کیلومتر ها راه اومدم ک دستمو بگیری ...ساعت 5 صبح بود هوا بارونی و سرد مدیر هتل اسپند و قران و ک گرفت بالاسرم اشکام جاری شد انگار داشتمم قلبمو جا میزاشتم...
من به فدای تو و آقای علمدارم....