من روزه میگیرم شوهرم ن اهل نماز و روزه است ن خدا پیغمبر.دیشب سرگیجه داشتم بعد افطار بهش گفتم سریع برگشته میگه من ک دکتر نمیبرم پول مول ندارم.منم ناراحت شدم گفتم کی خواست دکتر بره .انقدر نسبت ب من و بچم خسیسه ک نگو.شروع کرد ب فوش دادن خدا و گفت من ک راضی نیستم تو نماز و روزه بگیری تو این خونه.گفتم تو راضی نباش خدا باید راضی باشه.مگه من واسه تو نماز میخونم؟بعد صداشو برد بالا بچم ترسید گفت داد نزن سر مامانم.بعد بچه رو فوش داد و بچم با دمپایی ابری یواش زد کف پای باباش ک فوش زشت نده.اونم حرصش گرفت بچه رو چناااان با لگد زد ک یه متر پرید هوا و پاش پبچ خورد بچه ۵ ساله رو.از دیشب میلنگه بچم.خلاصه دعوا رو گرفت ک تو بچه همون ننه ای .مردشورتون رو ببرن.منم هرچی گفتم بیا بچه رو دکتر ببر نبرد .طفلک از دیشب میلنگه.شوهرم خیلی بیشعوره و همش دنبال بهانه است.منم سوئیچ ماشینو قایم کردم ندادم بهش میدونم هر ظهر میره با رفقاش قهوه خونه و ولگردی.صبح ساعت ۸ ما خوابیم تمام خونه رو بهم ریخته دنبال سوئیچ میگرده. لباس راحتی شو هم جم کرد و رفت .الان ک سر کاره ولی فک کنم شب نیاد .خونه مادرش اینا ک نمیره یعنی فک نکنم بره.بخدا همیشه دنبال بهانه است ک دعوا کنه.ماه رمضون انقدر مارو سختی داده ک پول ندارم ،کار ندارم.در صورتی ک وضعش خوبه و الان حسابش پول داره ک نیازی بهش نداره.