سلام .من یه دختری بودم که خیلی سر سنگین بودم نمیخاستم کسی وارد زندگیم بشه تا اینک یکسال پیش یه پسر با اصرار زیادی وارد زندگیم شد من قبول نمیکردم ولی خودش اومد جلو و به مادرم و برادرم گفت که منو دوس داره .ما هشت ما باهم بودیم . پنج ماه اول اینقدر زنگ میزد اینقدر خبر میگرفت همش میگفت بریم بیرون ک ادم دلخوش بود ک یکی داره بهش دلخوش باشه ولی بعد اون پنج ماه هفته ای یه بار زنگ. اخر شبا یه سلام احوال پرسی و اصن خبری از بیرون نبود تا اینکه متوجه شدم خیانت کرده خیلی عصبی شدم باز با اصرار فراوانی برگشت گفت دیگ خیانت نمیکنم منم قبول کردم اخه خیلی دوسش داشتم نمیتونستم تصور کنم ک ندارمش . الان از این موضوع سه ماه میگذره تو این مدت نه زندگی نه اس ام اسی انگار نه انگار موندم چیکار کنم فراموشش کنم یا نه . بخدا کارم شده همش گریه اشتهام بسته شدم همش گوشیم انلاین منتظر اینکه پیام بده
لطفاً نظرتونو برام بگید خیلی مهمه