خونه مادرشوهرم خیلی پر رفت امده ده تا هم بچه داره هر روز یکی شام نشسته خونش
هر روز فکر کن برنج و یه مرغ میره برا غذا
من جای مادرشوهرم بودم هرکس تو این گرونی شام ناهار میومد خونم فرداش منم میرفتم تا بفهمه یعنی چی
اما مادرشوهر من سال یبار هم خونه بچه هاش نمیره
شهرستانن سالی یکی دوبار نهایت دو روز
ماهی ۲ بارتقریبا
دوماهی یه بار
بعضی ها واقعا مهمون نوازن .
دیگ بچه هاشن هیچ مادری دلش نمیاد بابچش اینکارو کنه حالا شوهرم ایناسه تاپسرن ی دختر ماک سالی دوسه بارمیریم اونم دعوت میکنن ولی بجاش عمه های شوهرم عموهاش همش اینجاپلاسن ماشبا شام میخوریم ی ساعت میشینیم میایم خونه
بچه هاشن دیگه،
ما کم جمعیتیم، مادر شوهرم ۳ تا بچه داره که فقط شوهر من ازدواج کرده، اون دوتا کوچیکترن، ماهم هفته ای یک بار معمولا میریم
تو یه محله ایم،دو هفته یا سه هفته یبار میریم سرپا سرمیزنیم میایم،چون مادرشوهرم از رفت و آمد خوشش نمیاد
گاهی اوقات شده ماهی یبار یا دوماه یبار بریم
بنده خدا مادر شوهرت مثل مادر منه آخر هفته ها ۱۰ یا۲۰ تامهمون داره با حقوق باز نشستگی ولی بر عکسش مادر شوهرم وضعش توپه ولی سه چهار سالی یه بار دعوت نمیکنه اونم یا کو کو یا آش ماست با این چیزا از سر باز میکنه نمونش دیشب خونش بودیم برای روز پدر آش ماست درست کرده بود حالا جالبه انقدم از غذاش تعریف کرد که اگه رستوران میرفتیم شیشلیک میخوردیم صاحاب رستوران انقد از غذاش تعریف نمیکرد
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
