داستانو قبلا گفتم تو تاپیکهای قبلیم هست ولی الان باز کامل میگم.... قلبم داره تو دهنم میزنه. همین الان شوهر دوستم زنگ زد به شوهرم گریه میکرد از اونور جیغ دوستم صداش میومد... بعدم شوهرش زد بیرون و گفت داره میاد اینجا پیش شوهرم...حالا میخوام از اول داستانشون رو بگم. واقعا دردناکه. خیلی....
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
چجوری میشه تگ کرد؟ بعضیا گفته بودن خبری شد تگمون کن... نمیدونستم به این زودی خبری میشه و دستش رو میش ...
ولی عزیزم یه چیزی بگم من یه جا یه قضاوتی کردم بعدا چوبشو خوردم سعی کن قضاوتش نکنی و با همسرت اون بنده خدا رو اروم کنین راضیش کن طلاقش بده فقط کاریش نکنه یهو
من رو تو تاپیک های عکس و تاپیک های ترسناک تگ کنید😐
بازم شوهرش زرنگ بوده خیلیا زنشون سالیان سال همه کار میکنن کسی نمیفهمه،،،،،،،آخرم خانوم مهریه میگیره میره دنبال خوشیش،،،،،دیشب شوهرم میگفت دوستش با دوتا خانوم دوست میشه شوهرشون مامور شهرداری بودن شبا ک شیفتن خانوماشون آزادن،،،،اون بدبختا تو سرما جارو میکشن،،،،اینا عشقو حال،،دنیا بد شده