به خاله بازی میگفتم عمه بازی در این حد تباه 😂😂😂😂🤦🏻♀️
دندون شیریام که می افتاد میرفتم تو باغچه چالشون میکردم ...فک میکردم دندون سبز میشه🤦🏻🤦🏻🤦🏻🤦🏻🤣🤣
یه بار زنگ زدم آتش نشانی گفتم غذای مامانم سوخته🤐😂
یباروقتی تازه فیلمه یانگوموپخش کرده بودن یادمه خیارو بایه عالمه علف باکرم خاکی ریختم تو قابلمه میخاستم غذای یانگومی درس کنم ک بازباکتک مامان مواجه شدم/:
توهم خوناشام بودن داشتم
ازون بچه های پشم ریزون بودم همش حرف قبرستونو مرگو خونو جن میزدم کل بچه های فامیل ازم میترسیدنو حساب میبردنو ازم اجازه میگرفتن تو بازیا و من باید تعیین میکردم چه بازی بکنیم و هرکس تو بازی چه مسولیتی داره و حتی اسم مستعارو تعداد بچشونو همرو من میگفتم و همینطور اسم بچه های خیالیشونو
وای خدا چقدر من ظالم بودم
قیفای کوچیک درست میکردم میکردم توی انگشتام به حای ناخن بلند😆
یه چادر نمازم داشتم میبستم دور سرم انگار که موهای بلندمه😂
پول خرده هامو با پسرهمسایمون چال کردیم گنج شه.یه مدت بعد رفتم دیدم نیستن.فک کنم اون برداشته بود بم نگفتع بود
۶ یا ۷ سالم بود یه روز صب از خواب پا شدم گفتم خواب حضرت محمد رو دیدم...نمیدونم فازم چی بود اصلن
وقتی کسی خونه نبود چندتا بالش میچیدم کنار هم با عروسکم میرفتم توش مینشستم مثلا تو قطاریمو داریم میریم جایی😀
هرماه تولد میگرفتم
بهونه گیر بی ادب بی تربیت بودم 😒
ووی مامانم چجوری تحمل میکرده ☹
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
29 ثانیه پیش
29 ثانیه پیش
30 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
