بچه ها ما داشتیم اوایل اردیبهشت ماه جدامیشدیم
منم کلا باخونوادم قطع رابطم
من مریض شدم شوهرم منو اورد خونه خواهربزرگش
اونم شوهرش اینجا نیست
بعداز۶ماه شوهرم برام کلی خرید کرد و حرف زدیم برگردوند خونه منو
حالا چون شوهرخواهرش اینجا نیس خواهرش با۲تا بچه(دختر۱۵)پسر(۳)ساله تنهان منو گذاشته اینجا میگه بمون پیش خواهرم تنها نباشن
منم اینجا واقعا راحا نیستم ولی شوهرم میگه تاشوهر خواهرم بیاد بمون اونجا البته خودشم اکثر شبا میاد اینجا ولی نمیشه دیگه اینجوری زندگی کردن
منم چندبار باخواهرش،و دخترش بحثم شد به شوهرمم گفتم و گفتم راحت نیستم
تو بخاطر اونا منو گذاشتی اونجا که اونا راحت باشن ولی اونا اصلا۱درصدم منو درک نمیکنن حداقل بیان چندروزم خونه ما منم بتونم پیشت باشم ب خونه برسم ولی میگن ماراحت نیستیم اونجا🙄
حالا قبول کرده برم خونه خودمون
اینام خود دانی
منم بخداادمم دلم براشوهرم تنگ میشه
ب نظرتون چیکار کنم ک دیگه مجبورم نکنه بیام اینجا یااینکه اصلا کارم خوبه یا بده