من متولد 73 هیتم ودیپلم انسانی دارم دانشگاه هم قبول شدم ولی دوس نداشتم برم ولی مامانم باهام مخالف بود شدید یعنی جرأت نداشتم بگم نمیرم، یه ترم رفتم بعد شب امتحانات انقد گریه کردم پیش خواهرم گفتم به مامان بگو من دوس ندارم ادامه بدم چرا با روح و روانم بازی میکنه خلاصه اونم همون شب به مامانم گفت و راضیش کرد منم کتابی رو که فرداش امتحان داشتم رو از خوشحالی با لگد پرت کردم و انگار خدا دنیا رو بهم داد، اون شب بهترین شب زندگیم بود😂😂بعد از یکسال از اون ماجرا ازدواج کردم و الان مامان دوتا گل دخترم😍 راضی هم هستم خداروشکر از درس مدرسه متنفر بودم ولی خب میخوندمم🥴شوهرمم فوق لیسانس عمران داره من همیشه مسخره اش میکنم میگم چه حوصله ای داشتی درس میخوندی اونم میگه من همیشه شاگرد اول بودم
حالا خداکنه دخترام درس خون بشن مثل پدرشون به خودم نرن، من الانم فکرشو میکنم که یه روز دخترام مدرسه میرن هم استرس میگیرم انگار خودم میخام برم😂😂