کارشناس ارشد، تو یه مرکز مطالعاتی پژوهشی مشغول به کار بودم دو ماهه خود خواسته اومدم بیرون و واقعا از بیکاری خیلی بدم میاد...
ولی خیلی حالم اونجا بد بود و همکارا واقعا در اغلب موارد بد بودن
شرایط کاری خیلی سخت بود. هنوزم بعد از دو ماه وقتی خواب همکارهامو میبینم با گریه، همسرم بیدارم میکنه، مثل کابوس بود... الان شرایط طوری هست که همه مجبورن کار کنن ولی بعضی جاها واقعا ارزش نداره....آخه به قیمت سلامتی روح آدم اون دوزار پولی هم که میگیره آدم حروووومه.... امیدوارم بتونم کار دیگه ای پیدا کنم که محیط سالمی داشته باشه، دعا کنید برام