وای یاد پسرعموم افتادم
بچه بود بهش پول دادن بره بقالی تخمه بگیره
رفته و اومد (اون وقتا تو پاکت تخمه میریختن) پاکت تخمه که ی دستش بودو اورد بالا و گفت اینو خریدم ، اینم دزدیم (ی کم تخمه ی دیگه بود)
اقا این حرف همانا و کشیده ی آب نکشیده ی زنعموم همانا
برق از سرش پرید (البته هیچ وقت بچه هاشونو نمیزدن کلا تو زندگیشون این بچه ی بار سیلی خورد و اون یکی پسرشون ی بار(
از اون به بعد بچه های عموم دست پاک ترین ادمای کلللل دنیییا شدن