زندگی با مادر شوهر اینا تو یه خونه خیلی سخته واقعا .
ما هم طبقه بالا میشینیم . به مادرشوهرم هزار بار میگفتم که دخترم رو از گربه نترسون و اون همش میترسوندش تا اینه بچم دیگه وحشت میکرد و همش میگفت گوربه گوربه ..
تا اینکه دیگه الان از گربه نمیترسوندش.
من هم دوست دارم به روش بیارم تا یاد بگیره که من اگه میگفتم نترسونش ، درست میگفتم که همچین عواقبی داره
اما چیزی نمیگم و گاهی که یادم میاد میخوام بترکم از غصه .بگید مننن چیکار کنم که این متنبه بشه و سر حرف من مظلوم بیاد