صحنه ای ک بابام برام کفش پاشنه بلندی ک دوس داشتمو خرریده بود و من برای اولین بارپوشیده بودمش وذوق داشتم همش از ماشین پیاده میشدم و راه میرفتم ک صدا بده و ذوق میکردم همچنان
بعدظهرام با دختره همسایه،منتظر بودیم پدرمادرامون بخوابن تا ما در بریم، توحیاط ما یا اونا، تو اتاق من یا اون، یا تو باغ کنار خونه. الان بهترین دوستوخواهرمه.نزدیک ترین کسه همیم
یادش بخیر کوچیک ک بودم خونمون روبروی مدرسه بود، یه دوچرخه داشتم بچه ها وقتی از مدرسه میومدن همش سرمو شیره میمالیدن دوچرخمو ازم میگرفتن سوارش میشدن، آخرشم خراب شد🤣
خدایا گناهانمو ببخش، امیدمو ب زندگی چن برابر کن، و ازت میخام هیچ وقت سایه شوهرمو از سرم کم نکنی، کمکم کن بتونم زن بهترینی باشم، هم برای شوهرم هم برای زندگیم🙏🙏