یادش بخیر کوچیک ک بودم خونمون روبروی مدرسه بود، یه دوچرخه داشتم بچه ها وقتی از مدرسه میومدن همش سرمو ...
یچیز دیگ، ما روستا بودیم مامان بزرگم اینا گاو داشتن، من همش گریه میکردم میگفم شیر گاو نمیخام، شیرپاکتی میخام، اونموقع هم ک مغازه نبود پیشمون، مامان بزرگم میرف از بچه های مدرسه شیر پاکتی میگرف میو رد واسم🤣🤣🤣🤣
خدایا گناهانمو ببخش، امیدمو ب زندگی چن برابر کن، و ازت میخام هیچ وقت سایه شوهرمو از سرم کم نکنی، کمکم کن بتونم زن بهترینی باشم، هم برای شوهرم هم برای زندگیم🙏🙏
بچه بودم رفتم حموم نشت گاز ودقیقا دکتر گفته بود دودقیقه دیرتر رسیده بود فوت ....یکبارم فشارن خیلیییی افتاد ...دکتر هول کرد نگفت فشارن چند بود فقط گفت زود بهش سرم تزریق کنید ودیگه هیچی یادم ننیومد تا ب هوش اومدم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
خدایا گناهانمو ببخش، امیدمو ب زندگی چن برابر کن، و ازت میخام هیچ وقت سایه شوهرمو از سرم کم نکنی، کمکم کن بتونم زن بهترینی باشم، هم برای شوهرم هم برای زندگیم🙏🙏
وای من دیوونه بودم موهاشون که یادته میبافتن دور سرشون میپیچیدن اونارو با شالهای مامانم دور سر خودم با یه مشقتی میپیچیدم ... چقدر حرص دادم به مامانم ...😂