اینو بخونین متوجه میشین
دیروز خواهرم و همسرش بحث کردن (همسرش پسرعمومونه)
میدونین سر چی ؟
(همسر خواهرم دانشجوعه و کلاسا انلاینه .بعد زنعموم ینی مادرشوهر ابجیم گفته ک .....(اسم پسرش نمیخوامبگم) گوشیتو بده فک کنم دخترعمومم با تو توی ی کلاسه
زنعموی منم سردر نمیاره تو اینجورچیزا فقط رفته پروفایل ی دختره رو نگا کرده گفته بیا بگیر گوشیو من سردرنیمارم
بعد فرداش خواهرم گوشیو شوهرشو داشت چک میکرد گف چرا پروفایل دختررو باز کردی
هرچی شوهرش گف بخدا من باز نکردم من میخوام چیکار بقیرو نگا کنم
ولی ابجیم باور نکرد )))))
چند روز پیش هم خواهرم مریض بود تو اتاق خواب بود بعد همسرش گفته ک عزیزم یلحظه گوشیتو میدی خواهرمگفته تو شارژه بعد شوهرش دید ک تو شارژ نیست زنگ زد ب گوشی ابجیم و دید ک صداش از زیر بالش درمیاد گف تو شارژه؟ ولی بعدش خندید و هیچ اتفاقی نیوفتاد ((شوهرش واقعا خیلی خوش برخورد و آقاست حالا نمیخوام تعریف باشه ولی خیلی پسرخوبیه ))
دیروز خواهرم و شوهرش رفتن عذا بخورن خواهرم گف بیار تو ماشین بخوریم
بعد گفته ک فلانی(شوهرش) یادته چن وقت پیش پروفایل دختررو نگاه کردی؟ واس چی نگاه کردی؟ نکنه باهم دوستین؟
شوهرش گف عزیزم بحث چن ماه پیش رو الان داری میگی؟ بعدشم بخدا کار من نبود مامانم باز کرده بود
بعد خواهرم شرو کرد تو ماشین داد زدن و تهمت زدن و گریه کردن ((خواهرم ی اخلاق گندی داره ک زووووود گریه میکنه و ب شوهرش میگه ارت بدم میاد ازت متنفرم ولی همیشه شوهرش کوتاه اومده)) بعد شوهرشم دید ک واسش عادیه چیزی نگفت و اومدن سمت خونه بعدش خواهرم با چشای پر اشک اومد خونه ما
بعد زنگ زدم مامان و بابام بیان چون واقعا نگران بودم بعد ابجیم شرو کرد همه اینارو ب مامان بابام تعریف کرد بعدش دیدم صورت بابام پر اشکه گفتم بابا گریه نکن بعد نگو بیچاره صورتش عرق کرده و فکش کج شده بود درواقع تشنج کرده بود بعد زود ی چیزی اندداختم دهنش ک دندوناش ب هم دیگ قفل نشه وگرنه زبونش تیکه تیکه میشد و دهتش کف کرده بود اصلا اون صحنه جلو جشام میاد گریه م میگیره زود زنگ زدم اورژانس و ب عموم و شوهرابجیم زنگ زدم بیان
من مقصر مریضی بابام رو خواهرم دونستم و هرچی از دهنم دراومد بهش گفتم . گفتم ک عرضه نداری زندگی بچرخونی من یبار طلاق گرفتم و بعدش دوباره ازدواج کردم عرضه داشتم تو انقد بی فرهنگی نمیدونی دانشگاه چیه اصن . انقد بدبختی بخدا بابام چیزیش بشه زندت نمیزارم
واقعا اعصابم خورد شده بود
بعدش دیگ بابامو بردن بیمارستان دکتر گف ک سکته رو رد کرده بخدا هنوز اشک تو چشامه انقد گریه کرده بودم جیغ زدا بودم گلوم درد میکنه
بعدش امروز عموم اومد خونه مامانم اینا میگف ک من جریان دعواشونو نمیدونم ولی اگ قراره اینطوری باشه دوتاشون بدبخت میشن و ابرو حیثیتی ک تو این چندسال داشتیم ب باد میره ((من بابام و عموم ۲۰ ساله ک شریکن و کارشون یکیه و همیشه باهم خوب بودن و ی اختلاف کوجیک نداشتن تا اینکه پارسال خواهرم و پسرعموم عقد کردن))
بعدش مامان بابام هیچی نمیگفتن ک یهو مامانم گف تو پسرتو یاد میدی بیاد دختره منو گریه بندازه . پسرت هیزه ب دخترا نگا میکنه هی دروغ میگه و.....
عمومم هیچی نمیگفت
)))بخدا من پسرعموم خیلی حیلی پسرخوبیه و هردفعه اون کوتاه اومده و گفته ک دختره دیگ قهرمیکنه باید تو کوتاه بیای مگه چی میشه))
وای دستام درد گرفت😂
الانم ک من تو جام دراز کشیدم یهو مامانم پی ام داد ک چرا حسین(عموم) اومد خونمون و این حرفارو زد
اگ سایت خراب نباشه براتون ساکرین شات بزارم از پیامای خودمو مامانم
)))بابت غلط املاییا ببخشید چون واقعا تند تند تایپ کردم ))
خواهرم و پسرعموم باهم دوست بودن و خودشون میخواستن همو ولی خواهرم تا ی دعوا بینشون پیش میاد میگه ک ازت بدم میاد و ای ب بدبخت فحش میده و تهمت میزنه و همیچنین خیلی خیلی زووووووود گریه ش درمیاد
۱ اله ک عقد کردن ولی هروقت دعواشون شده شوهر ش کوتاه اومده و خوانواده ها باخبر نشدن ولی این سری بابام ب قلبش فشار اومد و میگفت ک ای کاش بمیرم ولی دیگ روی خواهرتو نبینم اون دیگه بچه من نیست دیگ وجودی از من نیست دیگه دوسش ندارم خیلی دلمو شکسته با اخلاقاش داره میونه منو داداشمو خراب میکنه ابرو واسم نزاشته
بچه ها اینم بگم ک من بابام دلش نمیخواست بره حرفای الکیه و دروغ مامانمو ب عموم بگه ولی مامانم هی بابامو پر میکرد میگف نگا پسر داداشتو چ گندی زده و.... برو ب داداشت بگو پسرشو دعوا کنه و...
بعد بابامم میرفت میگفت و این وسط بابای بیچاره م خورد میشد با اون سنش
بلاخره بابامم ی غروری داره واس خودش زشته با اون سن و ریش سفید بره حرفای زنونه رو ب داداشش ک از جونش بیشتر دوسش داره و ۲۰سال باهاش شریک بودابگه واقعا زشته خیلی زشته
الان اگه سایت خراب نباشه اسگرین شات خودمو مامانمو میزارم ک چند دیقه پیش بهم پیام داد