یه ساعت پیش از خونه خودمون اومدم خونه مادرم کوچه مامانمینا بنبسته یکمم داشت بارون میاومد تو کوچه جای پارک نبود رفتیم دوتا کوچه اونورتر پارک کردیم شوهرم رفت پیتزا بخره منو دخترم که ۲سالشه داشتیم میومدیم سمت خونه یه زنو مرده هم جلوی ما بودن زنه میچید تو کوچه مرده رفت منم پشت زنه بودم یهو دیدم زنه افتاد داشت خرخر میکرد من واقعا ترسیده بودم کوچه تاریکو خلوت بود صدام تو سینم مونده بود از جام نمیتونستم نکون بخرم هم میترسیدم شاید کرونا داره هم میخواستم یه کاری براش بکنم