یه ساعت پیش از خونه خودمون اومدم خونه مادرم کوچه مامانمینا بنبسته یکمم داشت بارون میاومد تو کوچه جای پارک نبود رفتیم دوتا کوچه اونورتر پارک کردیم شوهرم رفت پیتزا بخره منو دخترم که ۲سالشه داشتیم میومدیم سمت خونه یه زنو مرده هم جلوی ما بودن زنه میچید تو کوچه مرده رفت منم پشت زنه بودم یهو دیدم زنه افتاد داشت خرخر میکرد من واقعا ترسیده بودم کوچه تاریکو خلوت بود صدام تو سینم مونده بود از جام نمیتونستم نکون بخرم هم میترسیدم شاید کرونا داره هم میخواستم یه کاری براش بکنم
من یکیو تو تزریقاتی دیده بودم سرم بهش وصل بود یه دفه همینجوری خر خر میکرد مرد بود حدودا 2۵ اینا باباش هم پیر بود همراهش بود داد میزد کمک پسرم مرد دیگه دکتر اومد پاهاش رو گرفت بالایه دفه خوب شد
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت....چیه تو ایران زندگی میکنی توقع داری همه چی بر وفق مرادت باشه؟😐
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.