روزی از روزها @bellatrixlestrng و ابنبات عسلی مشغول خوندن کتابای هری پاتر و ذوووق کردن بودن و داشتن عر میزدن که چرا نباید تو هاگوارتز باشن..یهو یه نور سفیدی از پشت پنجره میتابه و آلبوس پرسیوال والفریک برایان دامبلدور در استانه ی در اتاق ظاهر میشه.و بمن و هانی میگه هردوتون گمشید با من بیاید هرچیوبدبختی و انتظار کشیدین بسه😊ماهم هرچی دم دستمونه برمیداریم و برو ک رفتیم.😉😀بعد دامبلدور از ما میپرسه : اسمتون چیه؟ و ما اسمامونو میگیم.بعد میگه ای وای این اسمای مشنگی چیه واسه خودتون گزاشتن.شما دوتا جادوگرین🙄
و منو بلاتریکس جیغ میزنیم : ناموسا؟ انصافا؟
آلبوس عصبی میشه میگه این اصطلاحات مشنگی رو بکار نبرید😡بگین تو را به ریش مرلین😌