بنام خدای بخشنده و مهربان...❤😊
این داستان : سیندرلاااااا🤩
یکی بود یکی نبوووددد زیر گنبد کبود که انقدراهم که میگن کبود نبودو نیستو ابی بودددد 😐یه دختری زندگی میکرد بنام سیندرلااا🤗
این دختر خیلییییی گلاب به روحتون گلاب به روحتون دور از جون دور از جون بلانسبت دخترای عمل شده🤢 خیلیییی خوشگل بود این دختر خوشگل مثل پنجه ماه قصه ما یه نامادری به اسم نگار خانوم و دو تا خواهر ناتنی هم داشت به اسم ارام و ارزو 🤭 که خیلی هم از شانس گندش سیندرلا رو اذیت میکردنو فک میکردن میخواد مامانشون نگارو ازشون بگیره
@______negar______
@مهربونم۰
@mimiram
حالا بریم سراغ قصه ...
هرروز کله سحر سیندرلای بیچاره بدبخت فلک زده باید بلند میشدو اینارو تیمار میکردو براشون غذا درست میکردو لباساشونو میسابیدو اینا ...
یروز که سینی جون(همون سیندرلا جون) داشت ظرفارو میشست یهو صدای نگار خانوم عین صدای گراز وحشی مارگزیده تو خونه بلند شد و گفت ...
سیندرلااااااا میلک شیک البالو و تیرامیسوی شوکولاتیه منو بیار 😡
سیندرلای بیچاره هم اروم گفت...
چشم نگار خانوم ...😔