خونواده شوهر

خداروشکر . میتونم بپرسم اولیت علائم بیماریت چی بود ؟ سخته؟

شما ک اومدی اینجا نشستی مسند قضاوتو همه رو به ی چشم میبینی بهتر نیست یه کم با خودت دو دو تا چار تا کنی مردم مریض نیستن بیان بگن ما مظلوم اونا ظالم.. خود من هزااااری محبت بهشون کردم آخرشم پامو گاز گرفتن همون خواهرشوهر و مادر شوهر، هر کیم ما رو میشناخت گفت دستت نمک نداره دیگه ازشون فاصله بگیر.. اینو ب همه همجنسای خودمم میگم خانواده شوهر قابل محبت ورزی نیستن، یا نمیبینن یا ببینند هم میذارن ب حساب پسرشون.تامام

خداروشکر

من اینو فهمیدم تعادل خیلی خوبه حتی برای پدر مادر خودمم تعادل رعایت میکنم بیشتر وقتم واس خانواده کوچیک خودمه اینجوری زندگیم داره بهتر میشه خداروشکر❤️

بیاید تاپیکم ببینید سرهیچ پوچ دعواکردیم سردخالت دیگران

انقد بدم میاد میگید اونام مثل مادر و خواهر خودتون.....هر موقع مادرشوهر منو مثل دختر خودش دونست چشم منم مثل مادر خودم میدونم🙄

اره ولی خدا بزرگه من همیشه سپردم به خدا

عزیزم من خودم خواهر شوهرم وقتی می بینم برای عروسمون واقعا کم نذاشتیم و اونا همش واسم دارن کم میذارن تفادتا رو حس می کنم دیگه!!!! در ضمن من تا تونستم خوبی کردم و بی دلیل بدیای بزرگی دیدم که اگه شما می دیدی مطمئنم از روز اول جنگ جهانی راه مینداختی!!!!! اما هی صبر کردم و هی پررو تر شدن!!!! واقعیت اینه که اغلب خونواده شوهرا به عروس برسن بد میشن و کمبودای خودشونو می خوان تلافی کنن و ناراحتن چرا واسه اونا نبو ه واسه عروس باشه

دقیقا چیزی که من عکسش عمل می کنم و همیشه میگم من از فلان چیز مادر و خواهر شوهرم متنفرم حواسم باشه در مورد عروسمون!!!!!! 

اما متاسفانه توی ایران اغلب مادرا احساس حسادت دارن با عروساشون

علائمش گز گز دست و پا بود و سرگیجه شدید یه دفعه چشم راستم کور شد هر چشم پزشکی رفتم تشخیص نداد یه هفته همه دکترارو رفتم اخرش یه دکتره گفت برو متخصص اعصاب اونجا تا دکتر منو معاینه کرد اورژانسی نامه داد گفت حتی نرو خونه لباساتو عوض کن سریع برو بیمارستان رفتم اونجا یک هفته یه سره کورتون زدن و چهار مرتبه بردنم ام ار ای و یه سره ازمایش خون میگرفتن کم کم بیناییم برگشت ولی دوسال امپول میزدم هفته ایی سه بار به شکمم و بازو و رون پام 

ول کن بابا..مادرم یکی بود و دیگه نیس....وقتی سالی دوبار منو دعوت میکنه برا ناهارو شام در صورتیکه دختراش هر هفته اونجان..وقتی فامیلاشون دعوتم میکنند برا مراسم و بهم نمیگه...وقتی یه سره قربون صدقه بچه های دختراش میره و محل به بچه های من نمیده..وقتی منه حامله میرم خونش میوه نوبر رو فقط جلو شوهرم میزاره و دلش نمیاد جلو من بزاره چطوری مثه مادرم بدونم؟همه اینا درصورتیه که تا حالا کوچکترین حرف و حدیث و حتی اخمی بهشون نکردم

مادر من تازه فوت کرده بود روز مادر روز ۷ مادرم بود زنگ زده بود به شوهرم چرا روز مادر و به من تبریک نگفته.بعد ۲۰ روز شوهرم زنگ زد هواشو داشته باش گناه داره مادرش رو تازه از دست داده گفت من نادر اون نیستم اونم دختره من نیست