بابا شما مگه کتابارو نخوندید😢😶🙁
هرمیون از همون اول یه احساس خجالت و کششی به رون داشت
اگه کتابو خونده باشید بعد نابود کردن قاب اویز هری به رون میگه من اونو مثل خواهرم دوست دارم درست مثل یه خواهر و فکر میکنم هرمیون هم همین حسو داره
هری و هرمیون حدود یکی دوماه باهم تنها بودن بعد قضیه رفتن رون ولی تو این مدت جز به ضرور باهم حرف نمیزدن و هرمیون همش غصه دار بود
ولی حتی موقعی که تو خونه ۱۲ میدان گریمولد بودن میبینیم که دست رون و هرمیون موقع خواب نزدیک هم بود
رون همیشه از این میترسیده که هرمیون از هری بیشتر از اون خوشش بیاد و میبینیم که از سال ششم چطور نسبت به هرمیون توجه نشون میداده
رابطه هرمیون و هری پاک ترین و قشنگ ترین رابطه ها بود دقیقا خواهر برادری بود