یه خواستگار داشتم شبیه جمونگ بود 🥴
یکی دیگه چشماش چپ بود 🤪
این وسط دو سه تا شون خوب بودن که با توطئه ی اقوام و اشنایان بهم خورد
و بلخرههههه اخریش که باهاش ازدواج کردم مهندس از اب در اومد 😀
یه خانمی برای ازدواج معرفی کردند مسول بسیج دانشجویی واحد خواهران بود اولین سوالش این بود که نظرت راجع به ایت الله مصباح یزدی چه هست؟ گفتم زیاد شناخت ندارم حتما ادم خوبیه
من یه خواستگار داشتم خرررر پول بودناااااا...بعد روزی که با کل خانوادشون!! اومدن خواستگاری حتی یه جعبه شیرینی کوچیک هم نیاورده بودن...منم دوزاریم افتاد که بشدت خسیسن....رفتیم تو اتاق با پسره حرف بزنیم میخواستم یچیزی بگم این نظرش نسبت به من عوض شه بیخیال شن گفتم باید کلفت برام کلفت بگیری چیزی نگفتن و رفتن...بعدش رفته بود به پسرعمم گفته بود این دخترداییت دیوانست
اووووو 😲 صد رحمت به خواستگارای شما،خواستگارای من ممد دیش ماهواره و ابول پتانسیل و مجتبی سیچان بود،،،،،خیلی ناشکرین 😒😒😒
يه پسري اومد خواستگاريم پسر دوست پدرم بود يه ليست با خودش آورده بود همه سوالاشو توش نوشته بود
اینو یه بار دیگه هم گفتم اینجا ولی بازم میگم
مامان دوستم منو معرفی کرده بود به یه خانمی،خانمه گفته بود پسرم کارمند بانکه ،دنبال یه دختر کارمندم و اینا،منم خودم کارمند رسمی یه جای دولتی ام .خلاصه زنگ زدن خونه و مامانمم یه روزی رو مشخص کرد بیان برا اشنایی،خلاصه پسره اومد یه جوری بود همش در تعجب بودم ک اصلا بهش نمیاد کارمند بانک باشه .خلاصه رفتیم تو اتاق حرف بزنیم بهش گفتم کارتون چیه تو بانک گفت خدمات😑😑😑یعنی نمیدونین چه حالی شدم،در تعجب بودم از اعتماد به نفس شدیدش و خانوادش ک به دروغ پا گذاشتن تو خونه ،دیگه یه کلمه حرف نزدم ،۵ دقیقه تو سکوت گذشت اومدیم بیرون،ب مامانم ک گفتم کلی عصبانی شد ،روز بعد مامان پرروش زنگ زد خب نظرتون چیه؟😑مامانمم شستش پهنش کرد یه گوشه،بهشون گفته بود میدونین دختر من چقد زحمت کشیده تا به اینجا رسیده،برید دنبال یه دختر که در حد خودتون باشه،خلاصه اینم شده سوژه ی ما هر چن مدت یه بار یاداوری میکنیم و کلی حرص میخوریم😑😑😑
