آره بابا چند وقت پیش رفته بودیم خونه برادرشوهرم به همسرش میگفت فاطمه بانو جان اصلا خودتو اذیت نکنی ها بچه رو ازش گرفت داد به مادرشوهرم نگه داره خودشم از مهمون ها پذیرایی میکرد جاریم هم آشپزی میکرد اونوقت من هم باید بچه هامو نگه دارم هم آشپزی کنم هم پذیرایی کنم آخرشم همسرم سره سفره بگه چرا سالاد کاهو درست نکردیسالاد شیرازیت مزه ی آب میده
کاش یخورده توی غذا پختن دقت میکردی
منم قهرم .از ناراحتی اینکه درو همسایه آبروم رفته خوابم نمیبره
من با دوز پسرم قهرم
آفرین بهت
مامان منم میگفت باید بهش یاد بدی منم میگفتم خودش بافرهنگ تر از این حرف هاست مامانمم گفت بار اول کمکت میکنیه بار دوم باید بهش بگی تازه بعدشم کلی منت سرت میزاره باره سوم اگه بهش بگی بهت میگه نوکر بابات غلام سیاه دقیقا همین هم شد
هه میدونی مقصر خودتی خانوم ، اگ مهمونات خونواده شوهرت بودن باید بگم خیلی خر بودی بعد اون کار دعوتشون کردی ، وقتی میبینی شوهرت کمک دستت نیس مسئولیت پذیر نیس لازم نیس انقد خودتو اذیت کنی برا خونوادش ک مامان کسافتش انقد زبونش دراز نشه. من جای تو بودم یا همون موقع زنگ میزدم خونه شوهرم خونوادش میومدن کمکت ، باید وضعتو ببینن تا درک کنن حدقل اونا کمکت میکردن ، همون موقعم در جواب باید میگفتی خودت زحمت میکشیدی میومدی کمک دستم والا با این وضعیت من دست تنها بهتر ازین نمیشد پسرتم مسئولیت پذیر نیس مقصر من نیستم
والاه نمیدونی که چه آبروریزی میکردن که دعوت کرد بعد دعوتشو پس گرفت من چیکار کنم بی زبونم امشبم خیلی خرابه به جای اینکه من ناراحت باشم اون ناراحت شده و جاشو جدا کرده اشکال نداره میخوام برگردم شهر خودمون خونه ی بابام یه هوایی تازه کنم خسته شدم از این زندگی
