میشه کمک کنید . ماجرا اینجوریه که مادرم به پدرم شک کرده و چند بار بی خبر به مغازش رفته و دیده که یه دختره که خیلی چاقه ولی متولد 75 هستش اونجاس و پدرم قسم خورده که چیزی نیس ولی هر روز اون دختره میاد پیش بابام و حتی چند ساعت با هم تلفنی درتماسن . نمیدونم سر و کلش از کجا وارد شد .بابام میگه قصد کمک به اونو داره و مادرش از بابام اینو خواسته چون دختره قبلا سیگاری بوده و مادرش هم طلاق گرفته .بابای منم ساده باور کرده حالا جوری شده که بابام همش طرف اونو میگیره و اجازه نمیده به مادرم که بره مغازش حتی من که دخترشم 5 دقیقه بیشتر مغازش نموندم کلی اون دختره دوساعت میشینه توی مغازش و حتی یه بار که مادرمداومده مغازه و دختر ه اونجا دیده دختره نرفته و خیلی پر رو هستش . در ضمن بابای من مغازه ی طلافروشی داره و متولد 45 هستش ولی دختره شایدم دختر نباشه . متولد 75 . همش دعواس بین بابا ومامانم چیکار کنیم واقعا خبریه به نظر شما
باباتو میخواد چیکار پولاشو میخواد مطمئن باش ببخشیدا حتمن دستمالیشم میکنه بابات هروز این میره مغازش که چی ،برو به عمویی کسی بگو حال باباتو جا بیاره اینموقع ها باید مامانت ببخشیدا خودشو بزنه به سلیطه ای صداشو بزار روسرش دختره رو بزنه یا داداش ندارید حال دختره رو جا بیاره یا دایی کسی من اگه جا مامانت بودم خشتک دختره رو سرش پرچم میکردم که گه بخوره بیاد وردل شوهرم بشینه سکوتم وچه کنم چه کنم درست نمیشه بنده خدا فردا صیغشم میکنه حالا بیایید کاسه چه کنم دست بگیرید تهدید کن دختره روشکایت میکنم صداتو بزار روسرت به بابات بگو بی آبرو آبرو واسمون نزاشتی مردم فلان چیزو میگن دخترت دم بخته نق دهن همه شدی انقدر بگید واگه گوش نداد پلیس بیارید سروقت دختره بگید جمعش کنید بی صاحبه افتاد مثه بختک توزندگی مادرم