براي تو و خويش چشماني آرزو مي كنم،
كه چراغ ها و نشانه ها را در ظلماتمان ببيند.
گوشي كه،
صداها و نشانه ها را در بي هوشي مان بشنود.
براي تو و خويش روحي كه اين همه را در خود بگيرد وبپذيرد .
و زباني كه در صداقت خود ما را از فراموشي خود بيرون كشد .
و بگذارد از آن چيز ها كه در بندمان كشيده سخن بگوييم .
گاه آنكه ما را به حقيقت مي رساند خود از آن عاري است .
زيرا تنها حقيقت است كه رهايي مي بخشد .