2777
2789
عنوان

«شعر٩»

| مشاهده متن کامل بحث + 69110 بازدید | 13597 پست
نه اینا تگ میکنن صداش اذیتت میکنه واسه بچه ها خوب نی  بزار بارِ شیشه تو زمین گزاشتی بعد قهر ک ...

ولی من ویار لوس شدن گرفتم اخه😢

تعطیل🚫                                                                                 

این شعر را سرسری بخوان 

ولی دوباره بخوان 

پرسید چطور می نویسی از کسی که دیگر نیست 

از کسی که انگار هرگز نبود 

هیچکس نمی داند برای نوشتن 

باید بهانه باشد 

مثل، مثلا غروب ماتم زده ی کسل کننده ی یک روز 

پر از تنهایی 

یا خاطرات خاک گرفته ی کسی 

پشت سالیانی که با درد گذشت 

یا عکس های کسی که دیگر کنارت نیست 

که انگار هرگز نبوده است 

هیچکس نمی داند 

هیچکس نمی داند آنکه رفت غریبه نبود 

این را تنها آن هایی می دانند که بی بهانه از او می نویسند.


تبسمی از تو مرا کافیست تا از هیچ به همه چیز برسم🌟 

یه چیزی بهت بگم؟ همین الان برای خودت و عزیزات انجام بده.

من توی همین نی نی سایت با دکتر گلشنی آشنا شدم یه کار خیلی خفن و کاملاً رایگانی دارن که حتماً بهت توصیه می کنم خودت و نزدیکانت برید آنلاین نوبت بگیرید و بدون هزینه انجامش بدید.

تنها جایی که با یه ویزیت آنلاین اختصاصی با متخصص تمام مشکلات بدنت از کمردرد تا قوزپشتی و کف پای صاف و... دقیق بررسی می شه و بهت راهکار می دن کل این مراحل هم بدون هزینه و رایگان.

لینک دریافت نوبت ویزیت آنلاین رایگان

همونجوری که زینب میخواس بره تا دو تا ساعت میزدیم تو سرمون بفهمیم کی چی گفته🤕

باشع😁😁قشنگ که همه جمع شدن...من میرم😎

تعطیل🚫                                                                                 

قطعا امسال محرم رنگ و بوی دیگری دارد. انگار سید الشهدا علیه السلام دوباره چراغ خیمه راخاموش کرده تا هر کس خسته شده و شک دارد به ماندن و یا رفتن تکلیفش را روشن کند و برود

خدایا! بحق الحسین علیه السلام دستمان را بگیر تا باز هم با حسین بمانیم....💎

در من کسی جان میدهد هر شب با خاطراتی سرد و تکراری ...دیوانه جان کی میشود اصلا ، از حال و روزم دست برداری ...؟دلبستگی طعم گسی دارد ، با بغض های قصه درگیری ...دستت که از دستش جدا باشد .‌..دست خودت را هم نمیگیری ...ویرانه ها را خوب میفهمم ...استادِ ماندن زیر اوارم .. لبخند بر لب میزنم اما .... درد وخیمی در سرم دارم ...درد وخیمِ در سرم هستی احساسِ پوچی بینِ اشعارم .‌..پلکی بزن پیش از عبورت یک ...مُردن به چشمانت بدهکارم ...ما را به جرمِ عاشقی کُشتند...با چوبه ای از جنس ویرانی ...حتما تصور میکنی خوبم ....!!!افسوس اصلش را نمیدانی ...!             

گفتم: خدایا

از همه دلگیرم:گفت حتی من؟

گفتم: نگران روزیم، گفت آن با من،

گفتم :خیلی تنهایم: گفت تنها تر از من،

گفتم:درون قلبم خالیست، گفت پرش کن از عشق من 

گفتم:دست نیاز دارم گفت بگیر دست من💎

در من کسی جان میدهد هر شب با خاطراتی سرد و تکراری ...دیوانه جان کی میشود اصلا ، از حال و روزم دست برداری ...؟دلبستگی طعم گسی دارد ، با بغض های قصه درگیری ...دستت که از دستش جدا باشد .‌..دست خودت را هم نمیگیری ...ویرانه ها را خوب میفهمم ...استادِ ماندن زیر اوارم .. لبخند بر لب میزنم اما .... درد وخیمی در سرم دارم ...درد وخیمِ در سرم هستی احساسِ پوچی بینِ اشعارم .‌..پلکی بزن پیش از عبورت یک ...مُردن به چشمانت بدهکارم ...ما را به جرمِ عاشقی کُشتند...با چوبه ای از جنس ویرانی ...حتما تصور میکنی خوبم ....!!!افسوس اصلش را نمیدانی ...!             

نگاه به قاب عکسش کنم دلم بشکنه ...

دلم لک زده بازم صداشو بشنوه ...

در من کسی جان میدهد هر شب با خاطراتی سرد و تکراری ...دیوانه جان کی میشود اصلا ، از حال و روزم دست برداری ...؟دلبستگی طعم گسی دارد ، با بغض های قصه درگیری ...دستت که از دستش جدا باشد .‌..دست خودت را هم نمیگیری ...ویرانه ها را خوب میفهمم ...استادِ ماندن زیر اوارم .. لبخند بر لب میزنم اما .... درد وخیمی در سرم دارم ...درد وخیمِ در سرم هستی احساسِ پوچی بینِ اشعارم .‌..پلکی بزن پیش از عبورت یک ...مُردن به چشمانت بدهکارم ...ما را به جرمِ عاشقی کُشتند...با چوبه ای از جنس ویرانی ...حتما تصور میکنی خوبم ....!!!افسوس اصلش را نمیدانی ...!             

تهِ تهِ دلِ هممون، اون گوشه کناراش....

یه غمی نشسته که جز خودمون، هیشکی ازش خبر نداره....

یه چیزیه مثلِ خوره که کل وجودمون رو میمَکه....

شب که میشه؛ بیخ گلومون رو میگیره و انقدر فشار میده تا به مرزِ خفگی میرسونه اما نمیکُشه...! 

غمی که باید، تک و تنها به دوش کشید‌‌....

غمی که هیچ جوره باهات راه نمیاد...

غمی که به مرز خفگی میکشونه اما نمیکُشه...😥

در من کسی جان میدهد هر شب با خاطراتی سرد و تکراری ...دیوانه جان کی میشود اصلا ، از حال و روزم دست برداری ...؟دلبستگی طعم گسی دارد ، با بغض های قصه درگیری ...دستت که از دستش جدا باشد .‌..دست خودت را هم نمیگیری ...ویرانه ها را خوب میفهمم ...استادِ ماندن زیر اوارم .. لبخند بر لب میزنم اما .... درد وخیمی در سرم دارم ...درد وخیمِ در سرم هستی احساسِ پوچی بینِ اشعارم .‌..پلکی بزن پیش از عبورت یک ...مُردن به چشمانت بدهکارم ...ما را به جرمِ عاشقی کُشتند...با چوبه ای از جنس ویرانی ...حتما تصور میکنی خوبم ....!!!افسوس اصلش را نمیدانی ...!             

ترسیدم از خوابی که می‌بلعید بالم را‬
‫دیوانه‌بازی‌های خوبِ پارسالم را ‬

‫ترسیدم از تن‌تکه‌های آشنایی که ‬
‫فریاد می‌زد با صدای مرده فالم را‬

‫یک شاعر تنهای تبعیدی که می‌رقصید‬
‫با بیت‌های خسته‌اش اندوه لالم را‬

‫من بال بالِ مردنم را می‌زدم وقتی‬
‫صاحب قفس با عشق می‌پرسید حالم را‬

‫بیست و … ‬
‫کمی هم بیشتر... ‬
‫ماه است‬
‫ یا خورشید؟‬
‫گم کرده‌ام تاریخ آغاز زوالم را ‬

‫شنبه، دوشنبه، چهارشنبه، جمعه، فرقش چیست؟‬
‫وقتی زمان پس می‌زند روز وصالم را ‬

‫پاییز هم دست از سر ما بر نمی‌دارد‬
‫ای کاش تنهایی شبی می‌کَند قالم را ‬

‫از من کسی برگشت دیشب، بی‌خداحافظ‬
‫از من کسی برگشت دیشب‬
‫بی‌خداحافظ‬
‫از من کسی
برگشت ‬
‫دیشب ‬
‫بی‌خداحافظ‬

‫برگشت تا ممکن کند مرگِ محالم را‬


فاطمه شمس

نسلمان دارد منقرض می شود

نسلی که زود قضاوت می کند..

نسلی که بدجنس گراست..

نسلی که به دنبال بار منفی ماجراهايش است..

نسلی که به فکر بهتر شدن حال خودش نیست 

نسلی که فرزندانش از کمبود عشق می نالند..

نسلی که حرمت ها را زیر پا گذاشته...

نسلی که خودشان را فراموش کرده اند..

کاش بشود 

حالمان را خوب کنیم..

با افکار خوب..

با یک خرید کوچک 

با یک عکس ناب..

با خرید یک شاخه گل برای خودمان..

زندگی را از نو آغاز کنیم..

اتفاق های خوب را بنویسیم

 بچسبانیم گوشه اتاقمان..

جان عزیزتان نگذارید نسلمان منقرض شود..

حالتان را خوب کنید 

حتی با یک اتفاق کوچک.....💎

در من کسی جان میدهد هر شب با خاطراتی سرد و تکراری ...دیوانه جان کی میشود اصلا ، از حال و روزم دست برداری ...؟دلبستگی طعم گسی دارد ، با بغض های قصه درگیری ...دستت که از دستش جدا باشد .‌..دست خودت را هم نمیگیری ...ویرانه ها را خوب میفهمم ...استادِ ماندن زیر اوارم .. لبخند بر لب میزنم اما .... درد وخیمی در سرم دارم ...درد وخیمِ در سرم هستی احساسِ پوچی بینِ اشعارم .‌..پلکی بزن پیش از عبورت یک ...مُردن به چشمانت بدهکارم ...ما را به جرمِ عاشقی کُشتند...با چوبه ای از جنس ویرانی ...حتما تصور میکنی خوبم ....!!!افسوس اصلش را نمیدانی ...!             

درد دارد وقتی هیچکس نمی داند پشت این لبخند و ظاهر آرامت چه می گذرد و به قضاوتت می نشینند............💎

در من کسی جان میدهد هر شب با خاطراتی سرد و تکراری ...دیوانه جان کی میشود اصلا ، از حال و روزم دست برداری ...؟دلبستگی طعم گسی دارد ، با بغض های قصه درگیری ...دستت که از دستش جدا باشد .‌..دست خودت را هم نمیگیری ...ویرانه ها را خوب میفهمم ...استادِ ماندن زیر اوارم .. لبخند بر لب میزنم اما .... درد وخیمی در سرم دارم ...درد وخیمِ در سرم هستی احساسِ پوچی بینِ اشعارم .‌..پلکی بزن پیش از عبورت یک ...مُردن به چشمانت بدهکارم ...ما را به جرمِ عاشقی کُشتند...با چوبه ای از جنس ویرانی ...حتما تصور میکنی خوبم ....!!!افسوس اصلش را نمیدانی ...!             
آواز عاشقانه ي ما در گلو شکست 
حق با سکوت بود ، صدا در گلو شکست

ديگر دلم هواي سرودن نمي کند 
تنها بهانه ي دل ما در گلو شکست 

سربسته ماند بغض گره خورده در دلم 
آن گريه هاي عقده گشا در گلو شکست 

اي داد، کس به داغ دل باغ دل نداد 
اي واي ، هاي هاي عزا در گلو شکست 

آن روزهاي خوب که ديديم ، خواب بود 
خوابم پريد و خاطره ها در گلو شکست 

" بادا " مباد گشت و " مبادا " به باد رفت 
" آيا " ز ياد رفت و " چرا " در گلو شکست 

فرصت گذشت و حرف دلم ناتمام ماند 
نفرين و آفرين و دعا در گلو شکست 

تا آمدم که با تو خداحافظي کنم 
بغضم امان نداد و خدا... در گلو شکست


زنده یادقیصر امین پور

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز