این موضوع برای قبل ازدواجش عزیزم
من خودم 3سال پیش ازدواج کردم
کاملا سنتی ازدواج کردم (ما رو بهم معرفی کردن. جلسه سوم خواستگاری پدرم در حضور من و مادرم و اون آقا پسر و مادر و پدرش موضوع منو گفت
که البته احساساتش رو نمیتونست کنترل کنه و گریش گرفت
من اما انگار تو ی حباب بودم و بی حس راج ب این موضوع، ی جورایی داشتم خودمو قوی جلوه میدادم
مادر اون آقا که مادرشوهرم هست الان، 3 ماه بعد عروسیمون زنگ زد به دختر عمم ک بهم شیر داده گفت این دختر فلانه بهمانه، ارث نمیرسه بهش و ...
خواهرشوهرمم توی یک بحثی بهم گفت بدبخت تورو مامان و بابات فروختن و...
بعدا هم 2 سال بعد عروسی مادرشوهرم تو ی بحثی گفت تورو با این مشکلاتت هرکسی می خواست بگیره مامان و بابات باید 4تا خونه و ماشین و ... میدادن تا کسی میگرفتت
این درحالیه که شرایط خانوادگی ما واقعا خوبه (نمیگم چیزی از جزییات که هویتم پنهان بمونه، الانم با اکانت فیکم- البته به خاطر مادر و پدرم، خودم برام مهم نیست خیلی)
من خودم عید بود فهمیم قضیه رو، بهمن اون سال این خواستگار خیلی جدی تر شد(یعنی اونموقع هنوز 1سال نشده بود ک خودم فهمیده بودم)