بله چیزیکم نذاشتن اما متاسفانه هرچی میگذره خیلیا دوری میکنن، یکی از خاله هام که عملا قط رابطه کرد (خدا شاهده مادرم به خاطر یک رفتار واقعا زشته همسررش بهش گفت فلانی من واقعا از اون رفتار همسرت حال بهم خورد، ایشونم ب مادر من که خواهر بزرگترشه گفت منم ازون دخترت حالم بهم میخوره، خدا شاهده ایشون تو بارداری دومش خودش با دستای خودش بچشو سقط کزد، سندروم دان داشت)
مادر و پدر من قبل من پسری رو آوردن و به پسر عمم که اون موقع خانومش یک پسر اورده بود گفتن به این پسر شیربده تا محرم رضاعی بشه (البته اشتباهم بود، چون مهم بود که ب مادرم محرم بشه) ایشون امتناع کرد و شیر نداد(این پسرعمم ازون مدلاست که با کسی رفت و امد نمیکنه تا گناه نکنه-یکبار 3سال پشت هم روزه گرفت) بعد از اینکه شیرندادن، وضع مالیشون چنان بد شد که از فقر زیاد همون خانوم خودشو اتیش زد، این اقا با یک خانوم مطلقه ازدواج کرد و الان دارن روزگار میگذرونن
بعد از اون قضیه مادرم میگه وقتی تورو اوردیم خواهر اون اقا خودش زنگ زد (اونموقع ایشون ک دختر عمم هستن بچه دار شده بودن) خودشون زنگ زدن گفتن بیارید دخترتونو میخوام شیر بدم بهش
ما دیدیم برادرم به اون پسر شیر نداد روزگارش چیشد
البته اون پسر که قبل من اوردن مشخص شد که سندورم دان داره 0خانواده بیولوژیکیشم میدونستن اما نگفته بودن ، فقط خدا میدونه که بعد 7 ماه بچه ای رو که این همه بهش وابست باشی ازت دور کنن چقدر اذیت کنندست و مادر من چقدر عذاب کشیده