با تو کمتر هوای من ابری است، با تو اوضاع زندگی خوب است
با تو آیندهای سراسر عشق، فصل تلخ گذشته مغلوب است
آه از آن ، روزهای قبل از تو، روزهای غریب ناامنی
وصف آن روزها نگو و نپرس، در دل من هنوز آشوب است
قصهام غصههای یک عمر است، روزهایی که از تو خالی بود
روزهایی که نام آن کابوس، یا به مرگ بهار منسوب است
این غزلها کنار من عمری، بی تو سنگ صبور من بودند
زخمهایم اگر چه خشکیده، داغ آنها هنوز مکتوب است
باز یادآوری نکن من را ، آن منِ بی تو فکرِ مردن را
آه از آن لحظهها که هر روزش، قدر یک سال سخت محسوب است
خسته از واژههای بغضآلود، خسته از شرح بیقراریها
در وجودم دوباره جاری کن، واژههایی که ناب و مرغوب است
تا تو اینجا کنار من باشی، بیخیال هر آنچه بود و گذشت
بیخیالم چرا که با تو رفیق، عشق یک اتفاق مطلوب است
غزلبانو#
بی شک عشق یک اتفاق مطلوب است