من با پسرخاله م ازدواج کردم واقعا به قول قدیمیا سوختم وجزغاله شدم ازبس اذیت شدم شوهرمو دوست دارم ولی خالمو وشوهرخالمو نه... همیشه فکر میکردم هوامو دارن ولی خیلی بیمعرفتن اویل ازدواج شوهرم ازشون خواست یکی از خونه هاشونوبفروشن وبرای ما وبرادرشوهرم خونه بخرن گفت خونموبفروشم که عروس خونه دار بشه وپابذاره توی خونه نو.... حالا همین خونه رو دادن به برادرشوهرم