شعر کودک
دل مامانم شده اندازه ی قابلمه
نمی تونه راه بره سرعت مامان کمه
نفس نفس می زنه موقع قایم باشک
همش داره می خوره آلوچه و لواشک
گمون کنم که خورده یه نی نیه چاقالو
آخه بابا بش می گه فرشته ی گلم کو
مامان میگه عزیزم همین روزا یه مهمون
از توی بیمارستان میاد توی خونمون
میخندم از ته دل بابا می گه با چشمک
ما اسم خواهرت رو گذاشتیمش قاصدک
ماه چین . بداهه