«شعر ٢»

-بر لوحِ دلِ من غزلِ عشق نوشته..💛

✨|| 

اگر که نگویم دوستت دارم
نامم را از یاد خواهم برد
اگر که نگویم دوستت دارم
شب برای همیشه
در آسمان خانه ی ما
خواهد ماند

شمس لنگرودی

مرا می‌بینی و هر دم زیادت می‌کنی دردم

تو را می‌بینم و میلم زیادت می‌شود هر دم

به سامانم نمی‌پرسی نمی‌دانم چه سر داری

به درمانم نمی‌کوشی نمی‌دانی مگر دردم

نه راه است این که بگذاری مرا بر خاک و بگریزی

گذاری آر و بازم پرس تا خاک رهت گردم

ندارم دستت از دامن به جز در خاک و آن دم هم

که بر خاکم روان گردی بگیرد دامنت گردم

فرو رفت از غم عشقت دمم دم می‌دهی تا کی

دمار از من برآوردی نمی‌گویی برآوردم

شبی دل را به تاریکی ز زلفت باز می‌جستم

رخت می‌دیدم و جامی هلالی باز می‌خوردم

کشیدم در برت ناگاه و شد در تاب گیسویت

نهادم بر لبت لب را و جان و دل فدا کردم

تو خوش می‌باش با حافظ برو گو خصم جان می‌ده

چو گرمی از تو می‌بینم چه باک از خصم دم سردم

چشم من بیا منو یاری بکن

گونه هام خشکیده شد کاری بکن

غیر گریه مگه کاری میشه کرد

کاری از ما نمیاد زاری بکن

باید باشد. کسی که چشم‌های از غصه لبریز ما را، اندازه‌ی چشم‌های بی اندوهمان دوست داشته باشد.

بهار عظیم‌پور

🍃||

منو برد به چن سال پیش ... 

اسم خودشم از یاد میبره جالبه 

گرچه گفتمت رها کن 

این خیال خام خودرا

ولی گوش نکرده ای تو

حالمان شدست همان آن!

@00نازلی00  

یعنی تو و بقیه رو من میکشم ک انقد حرف زدین پشتم 

بی تلبیتا😤😤😤

نه اتفاقا داشتم میخوندم فقط 

حوصله نداشتم 

قبل اینکه کامنتتو ببینمof شدم بخدا وگرنه نه واسه چی باید فرار کنم مگه دزد گرفتین تو تاپیک اعتصامی 

😝😝😝

مرضیه شترم خودتی بی ادب 🙄🙄🙄🙄

از من تنها تو مانده‌ای
پر باز می‌کنم
بالم بر آسمان غروب می‌ساید و شب می‌شود
تنها در ظلمات جهان می‌گردم و
از بادها و شب پرگانم بیم نیست
از من تنها تو مانده‌ای

شمس لنگرودی

صدای چکه آب از سینک ظرفشویی قطع نمیشه

هرچقدر شیرشو سفت میبندم بازم چکه میکنه ،

مثل فکرای تو که از چشمام ...:))🌿

چند روز دیگر، شاید چند ماه دیگر یا شاید هم چند سال دیگر، بالاخره هم را می بینیم 

و از کنار هم آرام می گذریم، من چشم هایم را می بندم تا مبادا نگاهم بلرزد، 

اما در لحظه گذشتن یکباره تمام وجودم می بویدت، 

عطری آشنا، عطر خنده هایت، عطر نگاهت، عطری لبریز از خاطرات خوب...

تو می روی و من سرشار از عطر تو می مانم.

گیریم که نگاه، گناه باشد، بوییدن که گناهی ندارد، دارد؟❤🌷

صبح روزی پشت در می آید و من نیستم

قصــــــه دنیا به سر می آید و من نیستم

یک نفر دلواپســــم این پا و آن پا می کند

کاری از من بلکه بر می آید و من نیستم

بعد ها اطراف جای شب نشینی هایمان

بــوی یک سیگار زرمی آید و من نیستـــم

خواب و بیداری، خدایا بازهم در می زنند

نامه هایم از سفر می آید و من نیستــم

در خیابان، در اتاقم، روی کاغذ، پشت میز

شعـــر تازه آنقدر مــی آیـــد و من نیستم

بعد ها وقتی کـه تنها خاطراتم مانده است

عشق روزی پشت در می آید و من نیستم

هرچه من تا نبش کوچه می دویدم او نبود

روزی آخــــر یک نفر مــی آید و من نیستم

°•~🌿
دیشب خواب دیدم؛
صورتت را روی بوم نقاشی میکردم
و کاسه‌ی چشمانت
را پر ز رنگ ابی اسمان میکردم
دیشب خواب دیدم؛
که در حیاط
خلوت خانه چایی مینوشیم
دیشب خواب دیدم...؛
اما حیف واقعیت
سکوت مرگبار خانه بود
به دور از عطرت
به دور از چشمانت...:)🌸🖇💕

🌿||