خب من اینجا خیلی اذیت میشدم خیلی
نمیازشت شوهرم تودوران عقد بیاد
همش فحش و...
تااینکه بعد حدود۲۰ روز ازعقدبازیه شب شروع کرد ب حرف وفحش
وگف دیگ کلاس زبان دانشگاه بی ون رفتن تعطیل اجازه نمیدم بری بیرون وشهرتو ببینی
منم واقعا دیگ کم اورده بودم
جوابشو دادم اونم میزد ومنم قط میخوردم اونشب بشدتتتت کتکم زد منم ازشدت عصبانیت قرص تشنج پسرشو خوردم وتادوروز کما بودم
خواهرم باون شرایط داداشمو پر کرد علیه من ومن فقط کتک خووردم
گذشت
اینجاهم مامانم وبابام مثه همیشه هیچی نفهمیدن مبادا ناراحت بشن چون توزندگی بخاطر پسراشون اونثدر زحر کشیدن ک دررابطه بامن هیچی نفهمیدن
تواین ۶ سال دوتادخترمو زود باردارشدم.ودومی ناخواسته یود خواستم سقطش کنم ازبس خواهرم گف سقط کن بچه براچیته بازم تحریکم میکرد جداشم
حقیقتا هم سختی زیادکشیدم باشوهرم وخانوادش
شرطم خونه جدا بود با بدبختی جداکردیم وخونه ساختیم
حالا بحث رسید سر درس خوندن من
من ۹۵ باکلی سختی وبچه کوجیک ک درسم تموم شد
دیگ خواهرم گف براازمون وکالت بخون
منم حقیقت دوست داشتم پیشرفت کنم و نمونم توخونه چون شوهرم همیشه حرفش نداشتن پول بود
صبرکن پول ندارم فعلل
صبرکن قسط دارم
خب اینجا من گله ندادن پول وخرجی رو بخواهرام کردن
خواهر دومیم میگف کل مردا اینطورن
نباید سخت بگیری شوهر من پولداره ولی ب زور میده
شوهرم خیلی زحمتکشه ول قرضای باباشو داد
پسربزرگ خانوادست وتات تاثیر اونها
حالا حدود چند ماهه
مابخاطر چیزهای کوجیک بحث میکنیم
شوهرم توخونه زیاد کم وکثری دارخ
وهمش بهانه میکنه تومریضی وخرج تورومیدم_
واقعا ازازدواج تاالان من روزی ۲ بار گاهی وگاهی هرسه ماه یا دوماه ی بار میفتادم
الان فهمیدم ک باید خودمو کنترل کنم موقع حمله وتونستم مسلط کنم خودمو(
حالا دیروز شوهرم سریه مسیله کوجیک رفتن خرید بحث کرد باهام_دیدم خیلی ایراد میگیره ازم
میگ تو زشتی
توتنبلی
تو بخودت نمیرسی
درصورتیکه واقعا بخودم میرسم ب ه خونه
ولی بخاطر درس خوندم برای ازمون ارشد ووالت کم میخوابم ودیرمیخوابم
اقا شاکی شد
چون میدونم غیرمستقیم میخوادمانع درس خوندنم بشه