سلام دوستان. پسر یه ساله ام چند روزه وقت خوابش که یکه نصفه شبه تازه به باباش گیر میده ببرتش تو کوچه دور بزنه یا خونه مادرشوهرم که همسایمونه. یکی دو شب بهونه میگرفت و بردیمش و حالا عادتش شده. هرکارم میکنیم سرگرم شه باهاش بازی میکنیم و... ولی حریفش نمیشیم و آخرش انقد نق میزنه و گریه میکنه تا بخواستش برسه... بنظرتون چیکار کنم... توروخدا اگه همچین شرایطی داشتین راهنمایی کنین. نمیخوام این عادت واسش بمونه
صبح ساعت8 بیدارش کن نزار ظهر بخابه تا شب زود خوابش بگیره بهونه ام نگیره
من کساییو تو زندگیم داشتم که یه ثانیه فکر نبودنشون اشکمو در میاورد همون آدما الان واسم فرقی با یه غریبه ندارن فقط میدونم که یه زمانی میشناختمشون؛؛؛واقعی دوسشون داشتم و کلی خاطره باهاشون داشتم ولی دیگه واسم هیچ اهمیتی نداره که کجان و پیش کین و چیکار میکنن و باید اعتراف کنم که دیگه دوسشون ندارم و نیازی هم به بودنشون ندارم؛؛؛؛میخوام بگم زمان بدین؛؛همیشه زمان همه چیزو حل میکنه به مرور؛؛حتی چیزایی که فک میکنین هیچوقت حل نمیشه....
منم همینطور بودم هرررشب😂 با این تفاوت ک مامان و بابام با کالاسکه منو میبردن تا سرکوچه بعد خوابم میبرد تا میرسیدیم دم در خونه بیدار میشدم و ووونگ ووونگ دوباره میبردن انقدر ک خوابم سنگین شه بنده خداها😃
هرررچی گریه کرد و نق زد بهش نده اینجوری داری هم الان خودتون اذیت میکنید هم آینده بچه خراب میشه...&nb ...
والا منم همینطور بودم ایندمم خراب نشد بخاطر این محبت مامان بابام بچه بزرگ میشه درک میکنه یا پدر مادر اگاهش میکنن کم کم هرچیزی رو نباید با گریه ب دست بیاره
والا منم همینطور بودم ایندمم خراب نشد بخاطر این محبت مامان بابام بچه بزرگ میشه درک میکنه یا پدر مادر ...
من خودم از اون دسته آدمایی هستم فقط لازم بود بگم تا مامان بابام سریع فراهم کنن حتی گریه هم لازم نداشتم ولی الان ک وارد زندگی مشترک شدم یا تو جمع دوستا نه شنیدم واقعا اذیت میشم.. اینکه صبر و تحمل نظر مخالف ندارم نتیجه رفتار پدر مادرم ک هر کار خواستم کردم... مادر و پدر نباید عقلشون بدن دست یه بچه ک حدااقل 20 سال ازشون کوچیک تره... اینو حتی مشاور هم بهم گفته ک بچه نزار با گریه به خواستش برسه
برای لبخند زدنت دست به تمام کارهایی ک انسانی هستن بزن...