ما رو خیلییییی اذیت کرد گلم خیلیییی
دیگه کارد به استخون مون رسیده بود که بابام به داداشم گفت دبگه نیارش اینجا
الانم منتظره من عروس بشم و بیاد اینجا و با همون پررویی خاص خودش جوری رفتار کنه انگار هیچی نشده تازه باهامون تو بادم باشه اما من یکی عمرا دعوتش کنم
جالبه همیشه خدا نماز اول وقت و روزه گرفتنش به راهه اما راحت تهمت می زنه راااحت دروغ میگه راحت حق می خوره