حالا خودتون طرف بتون بگه بالا چشت ابروعه میرید واسه طلاق بعد به من ک رسیدین مهربون و منطقی شدین
شوهر من از وقتی دید رفتم پزشک قانونی ازش شکایت کردم ترسید و دیگه در حد حمله و ترسوندنه
قبلا جوری میزد اسیب میدیدم کبود میشدم
ولی وقتی دید پرونده براش درست کردم ترسید
بازم تهدیدش میکنم تو دعواها که بزنی میرم پزشک قانونی مهریمم میگیرم
خیلی ترسیده
خوب آدم در مورد کاری ک میخواد واسه ی نفر انجام بده و اون یه نفر خبر دار نشه،توضیحی نداره بده،چ دلیلی بیاره واسه اینکه اون شب دعوتت کنه،مادرش گفته،خودش گفته،بازم میگی چرا اونشب،خودتم بو بردی ک شاید برا تولدت باشه بازم میگی چرا اون شب،یا ب مناسبت تولدت بود اونمهمونی یانه،در هر صورت با هم خوش میگذروندین،چ اهمیتی داره،وسط هفته یا آخرش،زندگی فراز و نشیب زیاد داره و برداشت های زوجین از مرحله آشنایی شروع میشه از هم،سعی کن همسرت همینجوری بمونه،واسش مهم باشی همیشه،ب نظرم تو رفتارت تجدید نظر کن
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
