بعد مادرش سر شام برگشته میگه دخترام خیلی خوبن و از همه بهترن و پسرام بهترینن تو کره زمین و خودم بهترینم و
بعد رو کرده به شوهره من میگه مسرت به خوبیه خودت نمیشه
بعید میدونم،
شاید به خودت بره خوب شه وگرنه که هیچی
منم دیگه داغ کردم گفتم شما بچه من بدنیا نیومده باهاش عناد دارید و چشم دیدنشو ندارید و ...
خیلی عصبانی شدم از سر سفره بلند شدم
حالا شوهرم میگه مقصر تویی مادرمو تحریک میکنی
داشتی ظرف میشستی برا خودت شعر خوندی مادرم خوشش نمیاد