برداشت
گفتم اقای دکتر
من زندگی سختی داشتم
خودتون کامل در جریانین که .....
گفتم من روحم اسیب دیده ........
من تو سن کم مرگ بابامو
افسردگی مامانمو
خینت شوهرمو
مرگ بچمو دیدم
راستش شاید هرکی باشه اینارو نگه ولی من می گم
با خودم گفتم شما بچه دارین .... ولی خب منم داشتم اگه الان زنده بود
گفتم شما زن داشتین ....ولی خب منم شوهر داشتم
گفتم شما هم مث کیان به فکر زنتونین ...اما با چیزایی که گفتین فکر کردم اشتباه کردم
من زندگیمو برا شما تعریف کردم اشکتون دراومد
خودم که توش بودمو ثانیه به ثانیش برام درد بوده دیگه بدونین چی کشیدم
گفتم اقای دکتر مهرداد من حاضرم تا اخر عمرم برا شما همسری کنم
برا دخترتون مادری کنم
اونو مثل بچه ی خونی خودم دوست داشته یاشم
ولی به شرطی که شماهم برا من همسری کنین ....
من مامانمو خیلیییی دوست دارم
اون تنهاست شرط ازدواج من اینه هرجا بودم خونه مامانمم کنارم باشه