والا قراربود خانواده همسرم بیان افطار ،منم از دیشب مرغامو شکم پرکردم ،گذاشتم تو یخچال تا مزه داربشه امروز بزارم فر .
پدرشوهرم بهانه آورد گفت تا شوهرت نیاد عذر خواهی من عمرا نمیام . شوهرمم لجش گرفت ،پیام داد بمونه چند روز بعد 😐
بهم گفت عوض اونا خانواده خودت رو برا امشب دعوت کن .
منم حالم گرفته .حوصله مهمون ندارم دیگه خصوصا حرف و حدیث های بعدش
گفتم چیکار کنم اینا لااقل خراب نشن 😔
داخل مرغا رب انار و گردو و آلبالو خشکه و کلی پیازداغ ریخته بودم ،موندن رو دستم 😑
حیفم میاد تو این گرونی ...